توضيح از علي رضا اردبيلي: مقاله زير از مئهران باهارلي، نمونه ديگري از كارهاي ارزشمند انسان فاضل و زحمتكشي است كه ما او را با اين امضا مي شناسيم. اين مقاله مثل مقاله ارزشمند شيوا فرهمند راد (لينك در زير) در همين موضوع، بروشني هرچه تمامتري بدون اينكه جاي كوچكترين ترديدي باقي بگذارد به ما مييگويد كه تصميم به يكزبانه شدن سيستم تحصيلات مدرن در ايران، تصميمي سياسي بوده است و نه حاصل يك روند طبيعي يا مشيت الهي و... آنچه در نتيجه استمرار صد ساله سياست يكسان سازي از سوي رژيم پهلوي و رژيم فقاهتي به نظر "بديهي" و يك واقعيت زميني ميرسد، به هيچوجه امري تصادفي، ناگزير و منتج از يك روند تاريخي نبوده است. لازم به توضيح ميدانم كه با بخشي از نظرات مئهران باهارلي مخالفم و يك نقد مفصل از نظرات وي را در دست انتشار دارم. مخالفت با بخشي از نظرات مئهران بهاري دليل كم اهميتي كارهاي بسيار مهم وي نيست. خاصه آنكه، عمده كارهاي ارزشمند مئهران باهارلي در زمينه هايي است كه كمتر كسي وارد آن موضوعات شده است. مثل مقاله زير از شيوا فرهمند راد، مقاله حاضر از مئهران بهاري نيز، چنان با تبليغات رسمي دولتي ايران در صد سال اخير در تخالف است كه خواننده احساس ميكند اگر اين عزيزان صاحب قلم، متقبل اين زحمت زياد براي روشن كردن سايه روشنهاي تاريخ در جزئيات شروع پروژه يكسان سازي در ايران نمي شدند، شايد هيچ كسي ديگري هم سراغ موضوعها نمي رفت يا نمي توانست با چنين وسواسي و اينچنين در جزئيات از عهده كار برآيد. 9 عكس و سند مربوطه به موضوعات مقاله در پايان مطلب آمده است. (پايان توضيح)
لينك يك مقاله در همين موضوع از شيوا فرهمند راد
در این نوشته سندی دائر بر تدریس زبان تورکی در مدرسهی شاهی ناصری و یا دارالفنون قاجاری را معرفی کردهام. این سند بخشی از گزارشی است بنام جغرافیای ایران، منتشر شده در روزنامهی تربیت چاپ تهران به سال ١٨٩٩ میلادی به قلم محمدعلی فروغی ذکاء الملک[1]. دارالفنون قاجاری و یا مدرسهی شاهی ناصری -نخستین دانشگاه در تاریخ مدرن ایران -در سال ١٨٥١ میلادی در زمان ناصرالدینشاه قاجار، ظاهرا به پیشنهاد میرزا تقیخان امیرکبیر و با کپیبرداری از دارالفنون عثمانی[2]، سه سال بعد از آن و برای آموزش علوم و فنون جدید در تهران تأسیس شد.
این سند ارزشمند تاریخی نشان میدهد که زبان تورکی از همان آغاز ظهور موسسات آموزشی مدرن در ایران، به موازات زبان فارسی، آنهم در عالیترین سطوح یعنی دارالفنون –معادل دانشگاه امروزی- تدریس میشد. این سند همچنین بیانگر موضع مترقی بی طرفی زبانی نسبی دولت تورک قاجاری و دو شخصیت تورک، ناصرالدین شاه قاجار و میرزا تقیخان امیر کبیر است[3].
در زیر بخش مربوطهی گزارش را آورده و سپس توضیحات چندی دادهام:
تدريس زبان تورکی در مدرسهی دارالفنون دورهی ناصرالدين شاه قاجار، نخستين دانشگاه در تاريخ مدرن ايران
منبع: تربیت، روزنامهی آزاد هفتگی، نمرهی صد و چهل و یکم، پنجشنبه بیست و دویم شهر محرم الحرام سنه ١٣١٧ هجری، اول ژوئن ماه فرنگی سنه ١٨٩٩ میلادی. صاحب امتیاز ذکاء الملک. قیمت در دارالخلافهی تهران نمرهای پنجشاهی، سالیانه در همین پایتخت دوازده هزار و ده شاهی
آغاز نقل قول:
اصول تعلیم: مدارس ابتدائیه در ایران بی شمار و عداد و امر تحصیل از هر گونه شروط و قیود وارسته و آزاد است. ولی تعلیم این مکاتب منحصر به قرائت قرآن و فن خط و تحریر میباشد. از اینجاست که اغلب اهالی از خط تقریر و تحریر بهرهور و مردم بهینه و نادان در میان ایشان نسبت به ملل دیگر کمتر است.
مدارس عالیهی ایران همه مرکب از ابنیهی متین و استوار و از جهت انتظام آراسته و بههنجار است. تهران چهارده مکتب بزرگ دارد که جامع پانصد شاگرد و هفده معلمند. متعلمین از هر نوع علوم جدیده از قبیل السنه و حکمت و ریاضی و نجوم میآموزند. تحصیل در این مکاتب بی اجرت و مزد است. علاوه بر آن در بارهی شاگردان بی کس و کودکان نورس از طرف دولت در بذل انواع التفات و تسهیل اقسام مشکلات همواره اقدام میرود.
حکومت خود مکتبی در پایتخت سلطنت به نام (مدرسهی شاهی) تاسیس فرموده که غالب مامورین آن از اوروپائیانند. در آنها تخمینا به صد یا بیشتر شاگرد علوم ریاضی و حکمت و کیمیا و السنهی فارسی، تورکی، فرانسوی و تاریخ و طب و فنون عسکری تدریس میشود. محل انتشار روزنامههای (ایران) و (اطلاع) نیز یکی از دوائر این مکتب است.
.....
پس از طائفهی زندیه، سلالهی جلیلهی قاجاریه که اکنون شرفبخش تخت عالیبخت ایرانند، تاج شهریاری بر سر نهادند و بر مسند کامرانی تکیه دادند.
از میان ملوک قاجاریه اعلیحضرت (ناصرالدین شاه) نخستین پادشاهی است که به تغییر اوضاع مملکت و تربیت رعیت پرداخت. انواع صنایع و علوم اروپا را در ایران منتشر ساخت. جوانان قابل به بلاد اورپا از برای تحصیل فنون فرستاد. آموزگاران ماهر و معلمان آزموده از اوروپا به ایران آورد. خود برای ترقی دولت و پیشرفت امور مملکت چند نوبت به ممالک اروپا سفر نمود. تهران را پس از توسیع و تنظیم با راههای تراموای مزین و با چراغهای گاز هوائی روشن و منور فرمود.
پايان نقل قول از نشريهی تربيت
ارنست اورسل (Ernest Orsolle)، پژوهشگر و سیاح بلژیکی هم در سفرنامهی خود به مدرسهی شاهی و مواد درسی آن، از جمله زبان تورکی اشاره کرده است: «درسهای مقدماتی عبارت است از آموزش زبانهای فارسی، تورکی و عربی؛ و در کلاسهای بالاتر هندسه، جبر، استخراج معادن، جغرافی، پزشکی اروپایی و ایرانی، فنون اوردوکشی و نحوهی نشانهگیری با توپ. هر شاگرد موظف است یکی از زبانهای خارجی انگلیسی، فرانسه، آلمانی یا روسی را یاد بگیرد، ...»[4]
یکی از معدود اشارهها در فارسی به تدریس زبان تورکی در دارالفنون قاجاری-مدرسهی شاهی ناصری، اشارهی احمد مسجد جامعی، در نوشتهای به نام «امیرکبیر و توسعهی علمی»[5] در بارهی گواهینامهی فارغ التحصیلی شخصی به اسم نواب حیدر میرزا از مدرسهی دارالفنون به تاریخ ٢٩ مارس ١٨٨١ است. متاسفانه در این نوشته عکس گواهینامهی مورد بحث داده نشده است: «در مورد این گواهینامه، که در دو صفحهی قطع کوچک و با مرکب مشکی و خط خوش نستعلیق نوشته شده، چند نکته وجود دارد: نخست آنکه بر همهی شاگردان دارالفنون لازم بود به زبانهای فارسی و عربی و شاید تورکی آزموده شده باشند».
چند توضيح
١-نامهای تورکی-عثمانی دارالفنون، مدرسهی نظاميه و مکتبخانهی پادشاهی: واژهی «دارالفنون» مستقیما از تورکی به زبان فارسی وارد شده است. محررین عثمانی واژهی پولیتکنیک Polytechnique فرانسوی، معادل Polytechnic انگلیسی را به دارالفنون ترجمه کردند و همین لفظ عثمانی عینا وارد زبانهای عربی و فارسی شد. از «دارالفنون قاجاری» علاوه بر این نام، با عناوین گوناگونی چون «مکتبخانهی پادشاهی» و «مدرسهی نظامیه» هم یاد شده است. این نامها هم برگرفته از تورکی هستند. «مدرسهی نظامیه» ملهم از نام «مکتب علوم حربیهی عثمانی» (مدرسهی نظامی) گشایش یافته در سال ١٨٣٤، و «مکتبخانهی پادشاهی» بر گرفته از نام «مکتب طبیهی شاهانهی عثمانی» (دانشکدهی پزشکی سلطنتی) گشوده شده در سال ١٨٣٩ است[6]. (در تورکی و فارسی اصطلاحات مدرسه و مکتب به طرزی معکوس بکار برده میشوند. در تورکی «مدرسه» به موسسات سنتی آموزشی و «مکتب» به موسسات مدرن آموزشی گفته میشود. در حالیکه در فارسی وضعیت معکوس است و «مکتب» در مورد موسسات سنتی آموزشی و «مدرسه» در مورد موسسات مدرن آموزشی بکار میرود. مشابه این کاربرد معکوس در مورد دو مفهوم «دولت» و «حکومت» هم وجود دارد).
٢-اميرکبير و تاثيرپذيری از عثمانی در تاسيس دارالفنون قاجاری: بنا به مشهور، دارالفنون قاجاری ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﺗﻘﺎﺿﺎ ﻭ ﭘﻴﺸﻨﻬﺎﺩ میرزا تقی خان امیرکبیر دولتشخص تورک، تاسیس شده است.[7] وی در این امر متاثر و ملهم از دارالفنون عثمانی بود:
«رجال و نخبگان سیاسی ایران از یک جهت بیشترین و قدیمیترین تأثیرگذاری را با استفاده از الگوی امپراتوری عثمانی بر روند مشروطهی ایران داشتند. در سالهای قبل از مشروطه در ایران، رجال سیاسی با آشنایی نزدیکی که با تحولات عثمانی داشتند مزایای بسیار تحولات آن دیار را درک کرده بودند. آنها به دلیل نزدیکی به قدرت، توانایی بیشتری برای انجام دادن اصلاحات در جهت حفظ نظام داشتند و میتوانستند اقدامات مشابهی را در ایران پیگیری کنند. به هرحال زمینههای اصلی و اولیهی اصلاحات در ایران را که به انقلاب مشروطه منتهی شد، همین رجال سیاسی عهد ناصرالدین شاه فراهم کردند.
امیرکبیر از اولین افرادی است که با ملاحظهی اصلاحات در دولت عثمانی، به فکر اصلاحات در ایران افتاد. وی چهار سال در رأس هیئت ایرانی درارزنه الروم [ارزروم] در امپراتوری عثمانی اقامت داشت و از نزدیک شاهد تحولات اصلاحطلبی در آن جا بود. اگر چه امپراتوری عثمانی در آن مقطع بسیار عقبماندهتر از اروپا بود، ولی اوضاع و احوال خاصی در آن حاکم بود و اصلاحطلبان جنب و جوشی را برای اصلاحات ایجاد کرده بودند. امیرکبیر زمانی که منشی مخصوص ارتش بود، مجذوب این نظام شد و هنگامی که در مقام فرستادهی ویژهی ایران به امپراتوری عثمانی رفت، به اصلاحات حاصل آمده از «جنبش تنظیمات» در آنجا علاقه پیدا کرد. بنابراین میتوان گفت که اصلاحات در ایران به تبع تنظیمات در عثمانی و از زمان صدارت امیرکبیر آغاز شد. وی در تأسیس دارالفنون، ترجمه و تألیف کتاب و مطبوعات متأثر از عثمانی بود. حتی وی در پی برقراری مشروطه در ایران هم بوده است»[8].
«میرزاتقیخان در سفر 1245 ه ق خود همراه خسرو میرزا به سنپترزبورگ و سپس همراه ناصرالدین در سال 1254 ه ق به ایروان [در آن زمان با اکثریت جمعیتی تورک] پارهای آرا در بارهی لزوم اصلاحات در ذهن پرورد که در طول چهار سال اقامتش در ولایتی دور افتاده در شرق آناتولی عثمانی [ارزروم] بیش از پیش تقویت شد»[9].
٣- بعید نیست که در تدریس زبان تورکی در دارالفنون، تمایلات تورکگرایانهی شخص امیر کبیر هم موثر بوده باشد. محمود محمود در کتاب خود "اللهیار آصفالدوله" و "میرزا آقاخان نوری" را دو تن از رهبران رجال فارس ضد تورک، و مادر ناصرالدین شاه "مهدعلیا"ی تورک را همسو با آنها؛ و "عباسمیرزا نایبالسلطنه"، "محمدشاه قاجار"، "حاجیمیرزا آقاسی" و "میرزا تقیخان امیرکبیر" را به صورت رهبران رجال تورک و ضد انگلیس آن دوره تقدیم میکند. وی امیر کبیر را از دستهی تورکها و از مخالفین بزرگ فارسزبانها در دربار میداند[10].
٤-در اغلب منابع و رسانههای ایرانی-فارسی، افواه رسمی و اسناد دولتی ایران و آثار مستشرقین و ایرانشناسان و دیپلماتهای اروپائی به تدریس زبان تورکی در دارالفنون قاجاری-مدرسهی شاهی ناصری اشارهای نمیشود. در مقیاسی بزرگتر، واقعیتهای تاریخی و میدانی تدریس زبان تورکی، تحصیل به زبان تورکی و رسمیت دوفاکتوی زبان تورکی در تاریخ ایران و ... توسط این دستجات همواره حذف و سانسور میگردد و مردم از آگاهی بر منزلت و موقعیت واقعی زبان تورکی در نظام آموزشی و دولت و ... محروم نگاه داشته میشوند. این رفتار، صرفاً ندیدن واقعیتها و یا بریدگی از آنها و یا یک گاف معصومانه نیست. بلکه انکار وجود زبان و فرهنگ و تاریخ تورک و ملت تورک و هویت ملی تورک در ایران، حذف آنها از منابع تاریخی و اسناد رسمی و قانونی و حقوقی و حافظهی جمعی؛ و تبدیل یک ملت ٣٠-٤٠ میلیونی به پدیدهای ناموجود-نامرئی (Nonperson)، بدون ریشه و بی تاریخ و فاقد پیشینه است. این نیز به نوبهی خود، مقدمهی ناموجود کردن فیزیکی ملت تورک، و مولفهای مهم از سیاست رسمی-دولتی برای نسلکشی ملی و زبانی ملت تورک و فارسسازی در یک صد و بیست و پنج سال اخیر است.
٥-مولف گزارش روزنامهی تربیت، پدر محمدعلی فروغی دردشتی ملقب به ذکاء الملک دوم -داده شده توسط محمدعلیشاه- است. وی یکی از مطلعترین اشخاص در مورد نظام تحصیلی قاجاری و مدرس دارالفنون؛ و پس از مشروطیت پیشقدم در تالیف کتابهای درسی مدارس متوسطه هم بود. نشریهی تربیت، اولین روزنامهی غیردولتی در داخل ایران در دوران مظفرالدین شاه (بین ١٨٩٦ تا ١٩٠٧) بود و اکثر مقالات اجتماعی، فلسفی و سیاسی آن را محمدعلی فروغی مینوشت و مدیریت داخلی روزنامه هم با او بود. (مؤسس روزنامهی تربیت، محمدحسین ادیب اصفهانی ملقب به فروغی-داده شده توسط ناصرالدین شاه-معروف به ذکاالملک اول، استاد ادبیات فارسی مدرسهی علوم سیاسی تهران بود). این نشریه به طور مرتب سلسله گزارشاتی در بارهی مدارس فارسی تاسیس شده در گوشه و کنار ایران و تهران و مفردات و مسائل و مسئولین آنها منتشر میکرد. به عبارت دیگر تربیت، نوعی مجلهی تخصصی در امر مدارس و آموزش بود. به این سبب و نیز آنکه ذکاء الملک یک ناسیونالیست فارس افراطی باستانگرا و شدیدا ضد تورک بود[11]، احتمال اشتباه و غلو وی در مورد تدریس زبان تورکی در مدرسهی شاهی ناصری تقریبا ناممکن است.
٦- هنگام نوشتن گزارش نشریهی تربیت در سال ١٨٩٩، تدریس زبان تورکی در دارالفنون قاجاری هنوز ادامه داشت (فعل زمان حال بکار رفته است: «ترکی ... تدریس میشود»). ظاهرا سال بعد برای نخستین بار «انجمن معارف» و یا «انجمن تأسیس مکاتب ملیهی ایران» در تهران ( تاسیس شده در ١٨٩٧) و تبریز (١٩٠٠) توسط نظامنامه-اساسنامهی خود، تدریس زبان تورکی در مدارس را «ممنوع» اعلام کرد (روزنامهی ترجمان حقیقت در تاریخ ٢٩ اکتبر ١٩٠٠ صراحتا «ممنوع گردیدن تدریس زبان تورکی به موجب برنامههای مدارس» را گزارش میدهد که مظفرالدین شاه قاجار بدان اعتراضی بی تاثیر کرد[12]). یعنی در سال ١٩٠٠ ما شاهد ممنوع کردن تدریس زبان تورکی به طور «رسمی» در مدارس، آنهم برای اولین بار در تاریخ ایران هستیم.
بسیاری از سران انجمن معارف تهران و همهی سران انجمن معارف تبریز که تدریس زبان تورکی در مدارس نو را ممنوع کردند، تورک و متاثر از و تربیت شدهی «مانقورتیسم اختری» بودند (اشاره است به مکتب روزنامهی اختر چاپ استانبول که از سال ١٨٧٧ به مدت ٢٢ سال توسط تورکان ایرانی اکثرا تبریزی منتشر میشد و هویت ملی ایرانی با وطن ایران و زبان ملی فارسی و تاریخ باستانی ایرانی و گرایشات شیعی امامی فارسی را تبلیغ میکرد). اغلب سران ضد تورک انجمن معارف تبریز (٢٦ نفر از جمله حاجی محمدعلی بادامچی، حسن تقیزاده، محمدعلی تربیت، ابوالقاسم فیوضات، ....) به رهبران جنبش مشروطیت در آزربایجان و فرقهی دمکرات آزربایجان و آزادیستان و ... تبدیل شدند و خواست ممنوعیت تدریس زبان تورکی و ممنوعیت ایجاد مدارس تورکیزبان و ممنوعیت نظام تحصیلی به زبان تورکی؛ و در عوض ایجاد و گسترش نظام تحصیلی استعماری فارسیزبان و تبدیل زبان فارسی به زبان ملی همهی ایرانیان و در این میان تورکها را به یکی از خواستها و رهاوردهای اساسی جنبشهای مشروطیت ایران و آزادیستان تبدیل نمودند. به همه حال قدرتیابی جنبش فارسگرای مشروطیت در ایران و آزادیستان در آزربایجان، به سنت تدریس زبان تورکی در مدارس و آرمان تاسیس نظام تحصيلی تورک در ایران عملا پایان داد.
٧-تدریس زبان تورکی در دارالفنون قاجاری-مدرسهی شاهی امر تعجبآوری نبود:
-در دورهی قاجاری، زبان تورکی هم در مکاتب قدیمی (همیشهی تاریخ) و هم در مدارس مدرن میسیونرهای مسیحی در تورکائلی از زمان محمدشاه قاجار (سال ١٨٣٤ به بعد) تدریس میشد.
- در مکتب سلطانی عثمانی – که الهامبخش مدرسهی شاهی بود- علاوه بر زبانهای تورکی و فرانسه، فارسی و عربی و ... هم تدریس میشد.
- در آغاز بیشتر رشتههای دارالفنون مربوط به فنون نظامی توپخانه، سواره نظام، پیاده نظام، و مهندسی و استحکامات بود. در آن زمان تقریبا همهی صاحبمنصبان و افسران اوردوی قاجاری از میان تورکها انتخاب میشد. همچنین در آغاز بیشتر شاگردان از اعیانزادگان- منسوب به خاندان سلطنتی تورک و یا نظامیان عالیرتبه، تجار، ملاکین و دیپلماتهای تورک - بودند.
-در سالهای ١٨٥٠، تهران پایتخت دولت قاجاری، هنوز صبغهای تورکی داشت و اکثریت نسبی اهالی آن تورک بودند. در مدرسهی دارالفنون نیز، علاوه بر اکثریت شاگردان، بسیاری از مدیران و معلمان و مدرسین تورک بودند.
-در دورهی مورد بحث اکثریت نسبی جمعیت ایران تورک و خاندان حاکم بر کشور نیز تورک بود. وضعیت چنان بود که در کشورهای خارجی هم، بسیاری همهی ایرانیان را تورک و یا اقلا مسلط بر زبان تورکی گمان میکردند. سید محمدعلی جمالزاده در این باره ماجرایی را نقل کرده است: «....در موقع رسیدن به استانبول مورد سوءظن پلیس عثماني واقع گردیدم و تذکرهام را گرفتند و مرا مستقیماً به اداره پلیس بردند. دو سه ساعتی از نیمۀشب گذشته بود و سخت خسته و گرسنه و ناتوان بودم. در آنجا به استنطاق پرداختند و مدام به زبان ترکی مرا سؤالپیچ کردند. چون کلاه فرنگی بر سر داشتم و زبان ترکی نمیدانستم (آنها خیال میکردند که هر ایرانی باید زبان ترکی بداند و تصور میکردند که من تعمدی در صحبت نکردن به زبان ترکی دارم) سخت مورد سوءظن بودم... »[13]
٨-تدریس زبان تورکی در دارالفنون قاجاری-مدرسهی شاهی ناصری، همخوان با تمایلات معلوم ناصرالدین شاه در مورد زبان تورکی است. ناصرالدین شاه دارای شعور قومی تورک -هرچند ضعیف- بود (دکتر فووریه پزشک فرانسوی ناصرالدین شاه در کتاب سه سال در دربار ایران مینویسد که ناصرالدین شاه طبیعت ایلیاتی را از دست نداده و صحراگرد حقیقی است. این بیان را باید به تورکیت او تعبیر کرد). ناصرالدین شاه دارای موضع منفی نسبت به زبان تورکی نبود، حتی رفتارهایی در حمایت از آن نیز از خود بروز میداد. وی علاوه بر تورکی تورکمانی (ایران-قفقاز) به تورکی عثمانی و تورکی جغتائی و آثار مکتوب-ادبی آنها نیز آشنا و علاقهمند بود. به عنوان نمونه فرهنگ فارسی به تورکی «مقاليد ترکيه» (نامهای دیگر: لغة الاتراکیة، لغت جغتايي – لغت اتراكيه، لغت فتحعلیخان قاجار، بهجت اللغات ....) یکی از حجیمترین فرهنگهای لغت جغتایی، به امر ناصرالدین شاه در سال ١٨٥٨ میلادی توسط «شاهزاده فتحعلی ابن کلبعلی ابن مرشد قلیخان قاجار قزوينی سپانلو» تالیف شده است: «... حضرت ظلل الله ناصرالدین شاه قاجار هم علاقهی زیادی به اشعار نوایی داشتند. هر از گاهی شعر نوایی را زمزمه میکردند ... من هم هر از گاهی در حضور شاه به شعر نوایی اظهار علاقه میکردم. تا اینکه ظلل الله امر فرمودند که در صورت امکان حل الغت مناسبی برای آثار امیر علیشیر نوایی نوشته شود». («التمغای (التماغای) ناصری»، یک فرهنگ فارسی به تورکی جغتایی دیگر است که «شيخ محمد صالح اصفهانی» آن را با استفاده از سنگلاخ تألیف و به ناصرالدین شاه قاجار تقدیم نموده است که نشانگر علاقهی وی به زبان تورکی است).[14] دو شعر مرثیهی تورکی به ناصرالدین شاه که طبع شعری هم داشت، نسبت داده شده است[15]. گرچه دیوان اشعار او همه به فارسی است.
٩- بر خلاف تاریخنگاری ایرانگرا و آزربایجانگرا که مانند دیگر شاهان قاجار به شیطانسازی از ناصرالدین شاه هم میپردازند و تصویری تکبعدی از وی ارائه میدهند، او جنبهای هنردوست، فرهنگپرور، اصلاحطلب، متجدد-مدرنیست و سکولاریست هم داشت و در این مسیر به رفرمهای بنیادین و نهادسازیهای تاریخی دست زد[16]. به واقع سالهای نخستین حاکمیت ناصرالدین شاه را میتوان حاکمیتی از نوع دیکتاتور مصلح و یا استبداد منور نامید[17]. ناصرالدین شاه خواستار انجام رفرمهای ادارى به سیاق تنظیمات و اصلاحات عثمانی و پیوستن به جامعهی پیشرفته و متمدن جهانی و اعطای آزادیها و مشروطیت به مردم بود. اما بدرستی تشخیص داده بود که آزادی برای جوامعی بدون نهادهای لازم و فرهنگ و آگاهی، سم مهلک است: «...دادن آزادی به مردم نادان و بی سواد و رها ساختن عنان اراذل و اوباش، تیغ در کف زنگی مست نهادن است و آرامش و امنیت کشور را به خطر انداختن... روزی که تشخیص دهم مردم شایستگی داشتن حکومت مشروطه و لیاقت استفاده از آزادی را دارند، اگر لازم شود از تاج و تخت نیز میگذرم و مشروطه را به آنان ارزانی میدارم»[18]
١٠-ناصرالدین شاه مشوق جدی ایجاد آموزشگاهها و مدارس نو بود. «پس از عزل امیرکبیر، جاستین شیل وزیر مختار انگلیس در ایران و میرزا آقاخان نوری سعی بسیار کردند که دارالفنون گشایش نیابد. اما ناصرالدین شاه اصرار در افتتاح دارالفنون کرد». به خواست ناصرالدین شاه، مانند دارالفنون عثمانی، اغلب علوم و فنون مرسوم آن زمان به جز رشتهی سیاست در دارالفنون تدریس میشد. «او در اوایل تاسیس دارالفنون، توجه بسیاری به آن مبذول میکرد، در امتحانات دارالفنون حاضر میشد و به محصلین جایزه، انعام و منصب میداد. اما همکاری عدهای از دانشآموزان دارالفنون با فراموشخانهی ملکم[19] سبب بیاعتنایی او به کار این مرکز آموزشی شد». دارالفنون تبریز در رشتههاى طب و امور نظامى هم در دورهی ناصرالدین شاه به سال ١٨٧٦ تأسیس شد. تاسیس اولین مدرسه به سبک اوروپایی در ایران-تبریز هم به تشویق ناصرالدین شاه متحقق شده است. وی در بازگشت از سومین سفر خود به اوروپا، در ایروان -آن زمان شهری با اکثریت نسبی تورک- از دبستانی که حسن رشدیه ساخته بود، بازدید کرد و او را تشویق نمود تا مدرسه مشابهی جدید در ایران تأسیس نماید. رشدیه در سال ١٨٨٨ اولین دبستان به سبک اروپایی را در تبریز افتتاح کرد.
[1] لینک دانلود نشریهی تربیت
http://digitale-sammlungen.ulb.uni-bonn.de/ulbbnioa/periodical/titleinfo/3727827
[2] «وزارت معارف ناصری» در سال ١٨٦٠ به تقلید از «مجلس موقت معارف عثمانی» تاسیس شده به سال ١٨٤٥ ایجاد شد. (علیقلی میرزا ملقب به اعتضاد السلطنه، عموی ناصرالدین شاه، نخستین وزیر علوم، چهارمین رییس دارالفنون و موسس کتابخانهی دارالفنون بود). برنامهی آموزشی این مجلس موقت معارف عثمانی، تاسیس یک مدرسهی عالی بنام «دارالفنون» که فوق مدارس «رشدیهی عثمانی» و «صبیان عثمانی» باشد را توصیه میکرد. به منظور هماهنگ ساختن اقدامات لازم برای تاسیس دارالفنون، «جمعیت علمیهی عثمانیه»، برای نشر مقالات و بررسیهای علمی نشریهی «مجموعهی فنون»، و مدرسهی «دارالمعارف» («والیده مکتبی» بعدی، «چاغالاوغلو آنادولو لیسهسی» امروزی) برای تربیت دانشآموزان صلاحیتدار تحصیل در دارالفنون تاسیس شد. نخستین دورهی دارالفنون عثمانی در سال ١٨٦٣ گشایش یافت و به مدت دو سال فعالیت نمود. در اول سپتامبر ١٨٦٨ به امر سلطان عبدالعزیز، موسسهی آموزشی دیگری به اسم «قالاتاسارای مکتبِ سلطانیسی» به منظور تربیت مامورین عالیرتبهی دولت (مجریان آیندهی فرمان تنظیمات ١٨٣٩ برای سازماندهی مجدد نظام کشوری، و فرمان اصلاحات ١٨٥٦ برای انجام اصلاحات در ساختار دولت) تاسیس شد. در سال ١٨٦٩ به موجب «معارف عمومیه نظامنامهسی» دارالفنون عثمانی برای بار دوم گشایش یافت و سه سال فعالیت نمود. در سال ١٨٧٤ «دارالفنون عثمانی» در بنیهی «قالاتاسارای مکتبِ سلطانیسی» برای سومین بار گشایش یافت، اما در سال ١٨٨١ تعصیل شد. دارالفنون برای بار چهارم در سال ١٩٠٠ با نام «دارالفنون شاهانه» شروع به کار کرد. در سال ١٩٠٩ نا آن به «دارالفنون عثمانی» و در ١٩١٢ به «ایستانبول دارالفنونو» تغییر یافت. در سال ١٩١٤ «اناث دارالفنونو» تاسیس شد. در سال ١٩٣٣ دارالفنون و همهی موسسات وابسته تحت نام «ایستانبول اونیوئرسیتهسی» از نو سازماندهی شد.
[3] مانند شخصیتها و اشخاص، دولتها هم «هویت ملی تباری» و «هویت ملی انتخابی-سیاسی» دارند. دولت قاجار تاسیس شده توسط تورکان و دارای پادشاهان تورک، و بنابراین به لحاظ تباری یک دولت تورک بود. اما این دولت در عمل هویت ملی ایرانی و زبان فارسی را به عنوان زبان ملی و زبان رسمی دوفاکتوی خود انتخاب کرده بود، بنابراین به لحاظ هویت ملی انتخابی-سیاسی و یا تیپولوژی ملی، یک دولت ایرانی بود. دولت قاجار زبان تورکی و یا هیچ زبان دیگر رایج در ایران را سرکوب نمیکرد، بنابراین بی طرفی زبانی داشت، اما به جز فارسی از هیچ کدام هم حمایت فعال نمینمود. بنابراین این بی طرفی، نسبی بود.
[4] “Les cours préparatoires comprennent l'étude du persan, du turc, de l'arabe. Dans les classes supérieures, on enseigne la géométrie, l'algèbre, l'exploition des mines, la géographie, les médecines européennes et persanes, la castramétration et la balistique. Chaque élève est tenu d'pprendre une langue étrangere, l'anglais, le français, l'allemand ou le russe.”
Le Caucase et la Perse. Par Ernest Orsolle. Ouvrage accompagné d'une carte et d'un plan, Paris, Librairie plon, 1858. page
لینک دانلود کتاب به فرانسه:
https://babel.hathitrust.org/cgi/pt?id=wu.89099887887;view=1up;seq=269;size=125
لینک دانلود ترجمهی فارسی:
http://ketabnak.com/book/76258/سفرنامه-قفقاز-و-ایران
[5] احمد مسجد جامعی، امیرکبیر و توسعهی علمی
http://salameno.ir/fa/news/2249
[6] نقش وقف در توسعهی نهادهای بیمارستانی و آموزش پزشکی در امپراتوری عثمانی و ایران قرن 19. فضه گونرگون، شریف اتکر، هرمز ابراهیمنژاد
[7] ساخت «تورکلهر مچیدی» (مسجد تورکها، مدرسه شیخ عبدالحسین) در تهران نیز از یادگارهای امیرکبیر است. بنای مسجد و مدرسهی تورکها بر اساس وصیت دولتشخص تورک «میرزا محمدتقی خان فراهانی» معروف به «امیرکبیر»، بعد از قتل او در اوایل سلطنت ناصر الدین شاه، و از ثلث اموالش ساخته شد. برای اطلاعات بیشتر نگاه کنید به «بزرگداشت مصطفی کمال پاشا آتاتورک در «تورکلهر مچيتی»- مسجد تورکهای تهران»
http://sozumuz1.blogspot.com/2018/05/blog-post_27.html
[8] مطلب داخل « » عینا از منبع آتی نقل شد: دکتر مقصود رنجبر، انقلاب مشروطه و نقش امپراتوری عثمانی، فصلنامهی تاریخ اسلام، سال نهم، پاییز و زمستان 1387، شمارهی مسلسل 35-36
[9] https://www.farsnews.com/news/8407120189/قبله-عالم-ناصرالدین-شاه-قاجار-و-پادشاهی-ایران-قسمت-اول-
[10] در اواخر سلطنت فتحعليشاه، بواسطهي نفوذ عباسميرزا نايبالسلطنه، يک عده رجال آزربايجاني مصدر کار شدند و نايبالسلطنه نيز از آنها حمايت ميکرد. در مقابل اينها هم يک عده رجال درباري تهران وجود داشتند که آنها جداً مخالف رجال آزربايجاني بودند. رفته رفته اين مخالفت اهميت پيدا نمود و دودستگي بين رجال درباري ايران بوجود آمد. يکي را دستهي "رجال درباري تهراني" و ديگري را دستهي "رجال آزربايجاني" ناميدند. در نتيجهي همين دودستگي بود که اختلافات "تورک" و "فارس" پيدا شد. در جزء عدهي آزربايجانيها آن کساني بودند که اول در اطراف عباسميرزا نايبالسلطنه بودند و پس از مرگ او دور محمدشاه را گرفتند و تا اوائل سلطنت ناصرالدينشاه هم اينها نفوذ داشتند. و پس از مرگ ميرزا تقيخان اميرکبير دورهي آنها سپري شد و ديگر چندان اسمي از آنها برده نميشود.... اينک بعد از قتل ميرزا تقيخان اميرکبير، رجال فارسيزبان ايران نفس راحتي کشيدند که مخالف بزرگ آنها از بين رفت و دنيا به کام آنها شد.
http://sozumuz1.blogspot.com/2015/12/blog-post_25.html
[11] با تاسیس مدرسه علوم سیاسی در سال ١٨٩٩ محمدحسین خان ذکاءالملک اول به ریاست مدرسه و فرزندش محمدعلی فروغی ذکاء الملک دوم به معاونت و استادی این مدرسه منصوب شدند. محمدعلی فروغی پس از درگذشت پدرش (در سال ١٩٠٧) در ۳۲ سالگی به ریاست مدرسهی علوم سیاسی برگزیده شد. ذکاء الملک فروغی در سن ٣٢ سالگی از بنیانگذاران لژ «بیداری ایران» بود و در این لژ به مقام استاد اعظم با عنوان خاص «چراغدار» نائل آمد. به اشارهی سفارت انگلیس با انتقال سلطنت از قاجار به پهلوی، فروغی به عنوان اولین نخستوزیر در دورهی پهلوی، مراسم تاجگذاری رضاشاه را برگزار کرد. وی در این مراسم خطابهای که عناصر اصلی ایدئولوژی «شووینیسم شاهنشاهی» و «باستانگرایی» را در بر داشت، ایراد کرد و در آن رضاخان میرپنج را «پادشاهی پاکزاد و ایراننژاد» و «وارث تاج و تخت کیان»، ناجی ایران و احیاگر شاهنشاهی باستان خواند. محمدعلی فروغی اندیشهپرداز سلطنت پهلوی بود. انتخاب نام «پهلوی» نیز ابتکار او بود. پس از اشغال ایران توسط متفقین در شهریور ۱۳۲۰، با تلاشهای فروغی، رضا شاه استعفا داد. متن استعفای رضاشاه، توسط فروغی نوشته شد و به امضای شاه رسید و سلطنت به پسرش محمدرضا انتقال یافت. فروغی اولین نخستوزیر محمدرضاشاه نیز شد. فروغی فرهنگستان ایران را تأسیس نمود و ریاست آن را برعهده گرفت. جشن هزارهی فردوسی با شرکت دهها تن از مستشرقان و ایرانشناسان را در مشهد برگزار کرد. او رئیس انجمن آثار ملی بود که به پاسداری و نگهداری از آثار باستانی ایران میپرداخت. وی آثار متعددی در بارهی تاریخ (به ویژه تاریخ ایران باستان) به رشته تحریر درآورده است. تجدید ساختمان آرامگاه حافظ و تعمیر بنای سعدی از دیگر اقدامات او است. وی در ۱۵ تیر ۱۳۰۶ برای برای حل اختلافات مرزی ایران و ترکیه، به سمت سفیر کبیر ایران در آن کشور منصوب شد. «فروغی از دوستان و محرمان آتاتورک بود» و در چرخش سیاست حمایت از تورکان ساکن در ایران (سالهای پایانی امپراتوری عثمانی) به حمایت از رژیم ضد تورک رضاشاه (در دورهی آتاتورک) نقش تعیین کنندهای داشت.
[12] دستور مظفرالدين شاه براي تدريس زبان تورکي در مدارس آزربايجان و اعتناء بايسته به تعلم آن
http://sozumuz1.blogspot.com/2015/12/blog-post.html
[13]جمالزاده در میان ايلات ایران
http://ir-psri.com/Show.php?Page=ViewNews&NewsID=5225
[14] نامهی تورکی جغتايی سلطان حسين صفوی به امپراتور روسيه الکسيويچ پطر کبير
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/10/blog-post_2.html
[15] رضا همراز. ناصرالدین شاهین تورکجه شعرلریندن
http://salarsolmaz.blogfa.com/post/95
[16] برای شمهای از اصلاحات ناصری: ناصرالدین شاه، آذربایجان و ترکان / دکتر توحید ملک زاده
https://www.oyrenci.org/ناصرالدین-شاه،-آذربایجان-و-ترکان-دکتر/
[17] برای ديکتاتوری خيرخواهانه Benevolent Dictatorship، و استبداد روشنگرانهEnlightened Absolutism مراجعه کنید به: اولجای افشار اورومی: مشروطيت ايران نتوانست کمترين اثری از نيکبختی را به يادگار بگذارد
http://sozumuz1.blogspot.com/2018/03/blog-post_16.html#more
[18] تاریخ معاصر منطقه و ایران، این تثبیت صائب ناصرالدین شاه را به دفعات تصدیق کرده است: فاجعهی انقلاب مشروطیت، انقلاب اسلامی ایران، برآمدن حکومتهای اسلامیست طالبان و داعش و ....
[19] به نظر میرسد فراماسونری، مانند بسیاری از سکتها، مذاهب، روندهای ملتشوندگی-جنبشهای ملی و ایدئولوژیهایی که رستاخیزشان را مدیون به حمایت اوروپا و یا روسیه هستند (زرتشتیگری و پارسیان هندی-بریتانیائی، ناسیونالیسم فارسی-اْیرانی، ناسیونالیسم ارمنی، ناسیونالیسم آسوری، ناسیونالیسم کوردی، چپ ایرانی، باستانگرایی آریایی،...) در دو قرن اخیر ایران، بویژه در جنبش مشروطیت-انقراض دولت قاجار- تاسیس دولت پهلوی، موضعی شدیدا فارسگرایانه، ضد تورک و ارتجاعی اتخاذ کرده است. دو تن از تورکستیزان که نامشان در این نوشته برده شد هم (فروغی، تقیزاده) فراماسون بودند. (تقیزاده، رهبر عملی جنبش مشروطیت آزربایجان، پیشتر از آن عضو انجمن معارف تبریز و سپس موسس انجمن آزربایجان در تهران و ایجاد کنندهی آزربایجانگرایی ایرانگرایانه است)