Tribun Logo

توضيح: همه تاريخها در اين متن به ميلادي است. در كار ترجمه، اگر انتخابي فيمابين "زيبايي متن فارسي" با "نزديكي به متن سوئدي" لازم آمده است،  زيبايي نثر فارسي و رواني آن، فداي نزديكي ترجمه به متن سوئدي شده است.  کل متن این کتاب برای جامعه آلوده به عرب‌ستیزی (که تنها شامل ایران نیست) ضروری است. متأسفانه تاکنون این کار نجام نشده است. در نوشته حاضر، من براساس شناخت خود از ميزان اشراف طيف خوانندگان بر مسائل مطروحه، عمل كرده و از ورود به مباحث غيرمطرح براي آنان، خودداري ميكنم.سعی من معرفی کتاب برای خواننده است.

ثبت املايي كلمات به لاتين موافق ترانسكريپسيون سوئدي بكار رفته در كتاب است كه در مواردي با شيوه ثبت در متون انگليسي متفاوت است.

ابتدا به ترجمه چند داوری در مورد کتاب در هنگام چاپ اول آن توجه کنید.

سونسکا داگبلادت دومین روزنامه بزرگ صبح سوئد:

نویسنده برنده جوایز مهم، در باره ارث عربی ما می‌نویسد:

"یکی از اسطوره‌هایی که دائما در رتوریک اسلام ستیزانه و عرب ستیزانه تکرار می‌شود، داستان آتش زدن کتابخانه اسکندریه از سوی خلیفه عمر در سال 642 [میلادی] هنگام تصرف این شهر است. اینگمار کارلسون خلاف بودن این ادعا و اسطوره‌های مشابه را اثبات می‌کند و در اثر ارث بغدادتوضیح می‌دهد که برعکس، چگونه فرهنگ کلاسیک یونانی اروپایی ما از سوی فرهیختگان عرب، حفظ شد، توسعه یافت و باز به اروپا منتقل شد.

در پایان قرن هشتم و قرن نهم [میلادی] آثار کلاسیک یونانی از سوی دانشمندان و مترجمان در بغداد به عربی ترجمه شد. بسیاری از فرزانگان [عرب مسلمان] بسیاری با باری از آثار کلاسیک یونان و تفکری که آنها [اعراب مسلمان] خودشان توسعه داده بود به اسپانیای مسلمان فرستادند. سپس معرفت کلاسیک از آنجا راهی سرزمین‌های شمالی [اروپای غربی] می‌شد."

کارل رینهولد رودبکCarl-Reinhold Rudbeck بویسنده و منتقد ادبی معروف سوئد:

"دفاعیه‌ای برای یک تمدن قربانی بدگویی

برابر يک پيشداوري معمول، در دنیای اسلام با عقل سليم و روشنگري مبارزه ميشود. اينگمار کارلسون در کتاب جديد خود يادآوري ميکند که چگونه تمدن اسلامي ارث دوران کلاسیک اروپا را مدیریت کرد و غنا بخشید.

اینکه از اسلام در محافل وسیعی [در غرب مسیحی] به بدی نامبرده  می‌‌‌شود، بر کسی پوشیده نیست. بر کسی هم پوشیده نیست که طی بیش‌از هزار سال محمد و پیروان وی، بعنوان خطر بزرگی که تمدن غرب را تهدید  می‌‌‌کنند، معرفی شده‌اند. طی طول سالیان نوع این خطر متفاوت بوده است.

مسلمان‌ها در پروپاگاندای مبتذل [غرب مسیحی] بعنوان دشمن همه ارزشهای خوب چون تحصیلات و روشنگری دیده  می‌‌‌شدند که گویا خواهان جایگزینی جزمیت تاریک اندیشانه بجای آنها هستند. در غیر اینصورت، چگونه  می‌‌‌توان تخریب کتابخانه اسکندریه [مصر] هنگام تصرف شهر از سوی سپاه خلیقه عمر در سال 642 [میلادی] تنها ده سال بعداز فوت محمد را توضیح داد؟

اینجا [در کتابخانه اسکندریه] همه علوم دنیا گردآوری شده بود و آنها [مسلمانان] تنها با این استدلال نابود شدند که این علوم یا در قران هستند و در نتیجه زائدند و یا اینکه بر خلاف حقائق قرانی نیستند و در نتیجه باز هم نیازی به آنها نیست.

اینکه عرب‌ها کتابخانه اسکندریه را به آتش کشیده‌اند، یک دروغ تاریخی است که بعدا در پروپاگاندای ضد اسلامی بکار گرفته شد. این جعل چنان دامنه‌دار بود که هنوز هم کسانی هستند که این جعل را بعنوان حقیقت قبول دارند. اینگمار کارلسون در این کتاب خود ... از این مسئله بعنوان یکی پایه‌های بحث خود عزیمت  می‌‌‌کند تا نشان دهد که یکی از جا افتاده‌ترین تصاویر از تمدن اسلامی تا چه اندازه جعلی است.

این تصویر جعلی [از اسلام] تنها در مورد کتابخانه‌ای نیست که پیش‌از رسیدن مسلمانان [به مصر] تخریب شده بود. مؤلف قصد دارد که حیثیت و شرف تمدن مسلمانانی دفاع کند،که قسما فرهنگ دوران کلاسیک غربی را نجات دادند، آنرا اصلاح کرده و باردیگر توسعه دادند و به اروپا عودت دادند.

همه چیز با خلفای عباسی در بغداد شروع شد که طبق یک روایت که صحت آن قطعی نیست، یک مرکز حکمت [بیت‌الحکمهیا دارالحکمه] بنا کرد که در آنجا تحقیقات آزاد و قبل از همه، فعالیت خستگی ناپذیر ترجمه تشویق  می‌‌‌شد. فعالیت ترجمه بیش از هر وقتی در دوران خلیفه هارون الرشید و خلیفه مأمون در شروع قرن نهم [میلادی] پیشرفت درخشانی داشت. یکی از علل این موفقیت تعلق خلیفه به جریان معتزله بود. معتزله مکتبی بنا شده بر اساس عقل و خرد بود. ... [آنان معتقد بودند که] خداوند به انسان عقل عطا کرده که از آن استفاده کند نه اینکه ناگهان استفاده از عقل را متوقف کند. 

این مکتب، بغداد را به مکانی برای تحقیقات آزاد بی‌نظیر برای آن زمانه، تبدیل کرد. هیئت بزرگی از مترجمان یهودی، مسیحی و مسلمان گرد هم آمدند تا متون یونانی اعم از متون علمی یا فلسفی، اما بنا به دلایلی بندرت ادبی، را به عربی ترجمه کنند....

ریاضیات، طب و نجوم (اغلب در رابطه نزدیک با اختربینی [شبه علمی]) سه رشته علمی بودند که در آنها ارث کلاسیک [اروپایی] مدیریت  می‌‌‌شد. ریاضی‌دانان [بغداد] جبر و الگوریتم را که نامش را از الخوارزمی گرفته، توسعه  می‌‌‌دادند." (پایان نقل قول از کارل رینهولد رودبک، روزنامه Svenska Dagbladet 22 ماه مه 2014) 

دوران کلاسیک اروپا یا دوران آنتیک (عتیق) : دوره مابین 800 قبل از ميلاد تا 500 بعداز ميلاد در حوزه درياي مديترانه از تمدن مصر و بين النهرين تا سال 476 میلادی یعنی سال سقوط روم غربي. در مورد شروع این دوران، تاریخ‌های بسیار قدیمی‌تری هم مطرح است.

آلکساندر سودبرگ، باستانشناس و متخصص تاریخ دوران باستان از دانشگاه استکهلم

"شماس (دیاکون) بارسلونایی لوپینوس گفته است: "ما مسیحیان معرفت قدیم را فراموش کرده‌ایم، اینک خدا آنرا چون هدیه‌ای با دست اعراب به ما  می‌‌‌رساند" این ادعا موافق پیام اینگمار کارلسون در کتاب ارث بغداد است. این پیام عبارت از زیر سوال بردن و رد اسطوره‌های تاریخی است که برای سیاه‌نمایی توسعه تاریخی و علمی در فضای فرهنگی مسلمانان ساخته شده‌‌اند.

ارث بغداد یک اثر اجمالی تاریخ تفکر است که مؤلف در آن، به مناطق، آثار و سنت‌های متفاوتی وارد می‌شود. نویسنده روی سه حوزه خلافت عباسیان در بغداد، اندلس در شبه جزیره ایبری در دوران شکوه آن تحت حاکمیت خاندان اموی و سیسیل [ایتالیای امروز] تمرکز می‌کند. 

برخی‌ از این حوزه‌ها بعنوان جوامع مسلمانی عمل می‌کردند که در آنها علوم مختلف به تناوب شکوفا می‌شدند که بخش بزرگی از میراثی که به امروز به دست ما رسیده است، ریشه در آن حوزه‌ها دارد. 

کارلسون در سرتاسر کتاب به این حقیقت اشاره می‌کند که همه مناطق [تمدن اسلامی] در رابطه الهیات و علم یک سری تحولات دینامیک را از سر گذرانید.

در دوره خلافت عباسی در بغداد تنها کتابخانه، بلکه "دار الحکمه" یا خانه حکمت و خرد هم تأسیس شد. در ارتباط نزدیک با این مؤسسات، کار گسترده‌ ترجمه آثار علمی دوران کلاسیک اروپا [تا سال 500 بعداز میلاد] به زبان عربی شروع شد." (لینک منبع)

انگيزه من برای معرفی کتاب کم نبود. از جمله:

اول: اداي سهم ولو ناچيزي از دين ما بعنوان قسمتي از جامعه جهاني به بخش عربي اسلامي فرهنگ بشري. اين بخش از تمدن واحد بشري، در حالي كه در دنيا کم و بیش شناخته شده است، در ايران در زير آوار ناشي از تخريبات گاز انبري دولتي اسلام پناه و غيردمكراتيك در سويي و در سوي مقابل مجموعه بزرگي از نيروهاي اسلام ستيز و عرب ستيز چندان به چشم نمي خورد. ارائه يك گزارش از يك منبع بيطرف از كارنامه فرهنگ اسلامي-عربي،حداقل براي كساني عمدا خود را بخواب نزده باشند،  می‌‌‌تواند هشياري آور باشد.

دوم: تصويري كه منبع فوق از سه حوزه تمدني اسلامي-عربي به مركزيت بغداد، اسپانياي مسلمان (اندلس) و سيسيل ايتاليا ارائه مي كند، به تصوير اوتوپيايي خود من از يك منطقه چند زبانه خاورميانه اي در نزديكي مرزهاي اروپا بسيار نزديك است و بنوعي ميتواند بخشي از استدلال براي توضيح و توجيه چنين اوتوپيايي محسوب شود.

سوم: موقعيت امروز هيچ كشوري يا حوزه جغرافيايي با حال و روز تاريخي آنها مطابق نيست. در اين ميان جوامعي كه زندگي امروزي شان فروغي ندارد، در يك عمل خوددرماني، دست به دامن ادعاهايي در باب "گذشته باشكوه" خود مي شوند. گويا هركسي ميتواند هر ادعايي در مورد گذشته ارائه بكند، بدون اينكه در مورد پشتوانه اين ادعاها مجبور به پاسخگويي باشد. نحوه معرفي فرهنگ اسلامي عربي از سوي اينگمار كارلسون و ميزان دقت منابع موجود در اين موضوع مييتواند بعنوان يك الگوي مثبت مورد توجه قرار گيرد. به بيان ديگر از طريق آشنايي با مفاد اين كتاب ميتوان از هر كس ديگري كه ادعاي در مورد افتخارات واقعي يا موهوم در تاريخ است. جزئياتي در اين حد را طلب كرد.

در باره نویسنده

آکسل اینگمار کارلسون متولد 1942 دیپلمات و نویسنده سوئدی است. وی از سال 1967 در استخدام وزارت خارجه سوئد بوده و بعنوان دیپلمات از جمله در بوگوتا، وین، دمشق، پکین و بن خدمت کرده است. وی همچنین سفیر کشور سوئد در پراگ و آتاشه فرهنگی سوئد در استانبول بوده است.

کتاب ارث بغداد، هیجدهمین کتاب اینگمار کارلسون است. او بخاطر فعالیت‌های نویسندگی خود، دو دکترای افتخاری و  جایزه آکادمی علوم انسانی را بخاطر "آفریدن آثاری همدلانه که معرفت ما را در مورد مردم و فرهنگ‌های اروپا و خاورمیانه گسترش داد" دریافت کرده است.

ادعاي فرهنگ در زمان ماضي

امروز آمار دقيقي از ميزان توليد مادي و معنوي ملتها در دسترس عموم است و طرح هر ادعاي خلاف واقع ميتواند براحتي كنترل شود. اما حتي همين امروز شاهد مي‌شويم كه دولتهاي غيردمكراتيك بخصوص انواع ايدئولوژيك آنها، براي دادن سيمايي مثبت تر از آنچه في-الواقع هستند، دست به جعل، ادعاهاي كذب، آمارسازي، كتاب سازي و فريب افكار عمومي داخلي از طريق ايجاد اعتماد بنفس كاذب و احساس رضايت بي‌اساس در نزد آنها ميكنند. در سالهای اخير مواردي از مدارك تحصيلي جعلي رهبران جمهوري اسلامي، بازتاب رسانه اي گسترده اي در رسانه هاي داخل و خارج كشور يافت، اما گزارشات نشان دهنده آمارسازي و چهره پردازي جاعلانه نظام دولتي و سيستم آموزشي جمهوري اسلامي معمولا چون سنگي در باتلاقي بی سر و صدا ميمانند. احتمالا بخشی از علل اين سكوت، نياز رواني مصرف كنندگان تبليغات دولتي براي بازسازي اعتماد به نفس و غرورجمعي است. سالها قبل شاهد شدیم که اقدام ابتکاری چند تن از دانشجویان داخل کشور  برای نشر "مقاله علمي" در سایت‌های "علمی جهانی" در شأن كله پاچه و جايگاه شامخ آن در رشد علم جهاني(!) جلب توجه چندانی موجب نشد.  در صورتی که از رهبران سیاسی ایران تا انواع ناسیونالیست‌ها و شبکه‌های اجتماعی رنگ وارنگ با اتکا به انبوه این مقالات چاپ شده در ازای پول اندک در مجلات قلابی، ادعای "رتبه بالای جهانی در تولید علم"(!؟)  می‌‌‌کنند.

با نظر به ميزان جعليات امروزي در مورد آنچه امروز اتفاق مي افتد، ميتوان ميزان جعليات مکتب ایدئولوژیک تاریخ ایران باستان در مورد دوره هاي قديم را حدس زد. این مکتب ایدئولوژیک پیش‌از هر چیز دیگری، بر محور عرب ستیزی و انکار تمدن اسلامی عربی و در عوض طرح ادعاهای کذب در مورد تاریخ ایران قبل از اسلام  فعال است.  اين نوع جعليات نيز مثل نوع قبلي، با رغبت مصرف كنندگان و مخاطبين خود مواجه مي شود و بي هيچ ترديد علمي از سوي آنها پذيرفته مي شود. يكي از مكانيسمهاي دفاعي مردماني كه به هر دليل چيزي براي افتخار در داشته هاي  امروز خود پيدا نمي كنند، دخيل بستن بر قفل پر ابهام "گذشته" است. ادوارد سعيد در كتاب كلاسيك خود اورينتاليسم، مسئولييت و حتي ابتكار بخشي از اين توسل را متوجه قدرتهاي استعماري غرب مي داند. از نظر وي، سياستمدارن و ايدئولوگهاي اين قدرتها در صدد اين بودند كه به ملتهاي قرباني استعمار بقبولانند كه آنها تنها "گذشته اي" باشكوه داشتند و چاره امروز آنها براي نجات، جز "افتخار" به گذشته و راضي شدن به عقوبت استعمارزده شان چيز ديگري نيست. اين سخن ادوارد سعيد در واقع حكم "انگيزه" غربي ها از سازماندهي فعاليتهاي بيشمار "شرق شنانسانه" در غرب و در كشورهاي تحت كنترل غرب چون ايران است. الحق که تنها دستاورد مکتب جعلیات تاریخ ایران باستان، ایجاد یک "گذشته باشکوه" برای رضایت ناسیونالیست‌های وطنی از روز و حال بد خود در همه این سالها، است.

افسانه اول: آتش زده شدن كتابخانه اسكندريه از سوي عمر در سال 642

خوانندگان این سطور لابد داستان پر سوز و گذاز اما کذایی "آتش زدن کتابخانه... ایران از سوی خلیفه عمر" و نقل قول جعلی از زبان وی برای توجیه این کار را بسیار شنیده‌اند و جزئیاتی مثل گرم کردن آب حمام و غیره با این کتابها را بیاد دارند. نسخه اوریژینال این حکایت ساختگی هم اروپایی است. نکته جالب اینکه، نسخه ایرانی این جعلیات وقتی از سوی ناسیونالیسم فارسی در ایران شیوع یافت که نسخه اوریژینال آن در اروپا با قاطعیت رد شده بود. امروز همین داستان دروغ که زمانی از سوی شجاع‌الدین شفا، محمد معین، عبدالحسین زرین کوب در سالهای اخیر به زمان ما از سوی افرادی چون تورج دریایی ترویج  می‌‌‌شد، به دنیای بی در و پیکر شبکه‌های اجتماعی منتقل شده است.

اينگمار كارلسون مقدمه كتاب را با داستان فوق شروع ميكند. (7)  گويا حجم اين كتابها براي گرم كردن آب 4000 حمام به مدت 6 ماه كفايت كرده است. اين حكايت يكي از دو افسانه اي تكرار شونده در تاريخ صدها ساله عرب ستيزي و اسلام ستيزي اروپايي است. اين داستان از ابتدا در بروشورهايي كه در دوران جنگ صليبي در اروپا بر عليه اسلام منتشر شده است، متولد شد. عليرغم اينكه مورخ بريتانيايي دوران کلاسیک اروپایی، ادوارد گيبون Edvard Gibbon در قرن هيجدهم اين ادعا را ابطال كرد، هنوز هم به حيات خود ادامه مي دهد.

واقعيت تاريخي آن است كه مسيحيان قبطي مصر، مسلمانان را به مثابه نجات دادهندگان خود از فشار يوناني ارتدوكس مي شناختند. نقل قول از زبان قبطيان:

"فرزندان اسماعيل ما را از يوناني هايي كه كليساها و صومعه ها ي ما را غارت ميكردند، نجات دادند"(8)

"براساس نظر پلوتارك (46-120) كسي كه به تاريخ سال 47 قبل از ميلاد، كتابخانه اسكندريه را با خاك يكسان كرد، يوليوس سزار بود. گويا ژوليوس سزار در جريان جنگ كلئوپاترا با برادرش بطلميوس هشتم در حال فرار از مصر، ناوگان مصر را به آتش كشيد و كشتي آتش گرفته اي كه به بندر نزديك شد، موجب ايجاد حريق در كتابخانه شد. اين داستان كه 150 سال بعداز حضور ژوليوس سزار در اسكندريه ثبت شده است، دچار ايرادي جدي از نظر نقد منبع است. اين حكايت نه از سوي نويسندگاني هم دوره [ژولیوس سزار] چون سيسرون يا فليسوف معاصر و جغرافيدان مشهور، اسطرابون يا خود ژوليوس سزار، ثبت نشده است. آنچه مسلم است كتابخانه اسكندريه بعداز دوران ژوليوس سزار هم فعال بود." (8)

يك نكته قابل ذكر قابل ذكر، جنس الواح موجود در كتابخانه بود. پاپيروس به كار رفته در اين الواح، در آب و هواي اسكندريه عمري بيش از 200 سال ندارد و كار استنساخ حجم عظيم ماتريال موجود، بايستي خارج از توان هر مٶسسه اي باشد. (9)

"فلذا اين "مسلمانان بدوي" نبودند كه كه ميراث يوناني عهد عتيق را نابود كردند. در عوض ما بخاطر ترجمه آثار كلاسيك يوناني به عربي از سوي علماي مسلمان و مسيحي در نيمه دوم قرن هشتم و قرن نهم،منت خاندان عباسي در بغداد را به گردن داريم.... هارون الرشيد (783-809) بيشترين اهميت را به كار ترجمه داد... كار ترجمه بر اساس اصول دقيق علمي و نقد منابع چون ستاره راهنما انجام مي شد. متون اصلي، مورد تفسير واقع مي شدند، نقد شده و  تحشيه مي شدند. آنها بودند كه آثار كلاسيك يونان را نجات داده، مديريت كرده و بعدها از طريق اسپانياي مسلمان به اروپا رسانيدند كه به لاتين ترجمه شدند." (9 و 10)

افسانه دوم: متوقف شدن مسلمانان از سوي كارل مارتل Karl Martell (686-741)

كارل مارتل كه از قهرمانان دنياي توهمات آندرس برینگ بریویک جوان راسيست و قاتل 77 جوان نروژي هم است، افسانه بعدي تكرار شونده در جريان تاريخي اسلام ستيزي و عرب ستيزي اروپايي است. طبق اين افسانه، گويا، كارل مارتل در سال 732 در نبردي در در محلي به فاصله 200 كيلومتر در جنوب غرب پاريس بنام پوئتيرس Poitires،اروپا را از ورطه سقوط در دستان مسلمانان نجات داد. اين داستان واقعيت ندارد و نيروهاي مسلمان صد سالي را در پروونس Provence ماندند  تنها بعداز اين اقامت صد ساله بود كه از آنجا به خاستگاه خود در شبيه جزيره ايبرييعني مبدأ عزیمت برای بدست آوردن متصرفات صدسالهفرانسوی خود، عقب نشتند. در ادامه این عقب نشینی، دولتمداري مسلمانان در شبه جزيره ايبري 800 سال مستدام بود. (10)

"دانشمندان از بغداد بسوي اندلس (اسپانياي اسلامي) جلب شدند. آنان كوله باري از آثار كلاسيك يونان و انديشه هايي را كه خود توليد كرده و توسعه داده بودند، با خود داشتند. در آن سالها اروپاي غربي فاقد نهادهاي تحصيلات عالي بود اما در شهرهايي چون سويلا Sevilla و كوردوبا Cordobaو گرانادا Granadaمراكز تدريس فلسفه، حقوق، ادبيات، رياضيات، طب، اخترشناسي، جغرافي و تاريخ توسعه مي يافت. شهر تولدو Toledo حتي بعداز بازتصرف آن از سوی مسيحيان، به مركزي براي ترجمه ادبيات [آثار مكتوب] علمي از عربي به لاتين تبديل شد. در اين شهر، مردان تشنه علم از همه اروپا گرد م آمدند." (10 و 11)

"آثار بجا مانده حكومت عربي در زبانهاي اروپايي كمتر از ديگر عرصه ها نيست. چهار درصد از كلمات انگليسي ريشه عربي دارند اما به دلايل تاريخي بيشترين تأثير را زبان اسپانيولي از عربي گرفته كه برآورد ميشود از هر پنج كلمه اسپانيولي، يكي ريشه عربي دارد... يكي از اهداف اين كتاب، نشان دادن این است که چگونه ميراث كلاسيك يوناني ما حفظ شد، توسعه يافت و به اروپا منتقل شد و هدف ديگر رد افسانه برتري ذاتي تمدن اروپايي نسبت به تمدن اسلامي است" (11)

جزئیاتی پیرامون زنجیر اتصال اعراب مسلمان به تمدن یونان

اينگمار كارلسون در فصل بعدي ضمن شرح اختلافات درون مسيحيت حول ماهيت دوگانه انساني و خدايي عيسي مسيح به تأسيس فرقه نسطوري در اوايل قرن پنجم ميلادي اشاره ميكند. كشاكش درون مسيحيت به طرد اسقف "نسطوريوس" و فرقه تحت رهبري وي از كليساي قسطنطنيه و روي آوردن اين فرقه به مناطق همجوار بيزانس از جمله بين النهرين شد. از قضا، مسيحيان بومي ساکن بين النهرين، استباط الهیاتی نزديكي به تعريف نسطوريوس از ماهيت متناقض عيسي مسيح در تعاليم اوليه مسيحيت داشتند. تشكيل "كليساي شرق" بر زمينه این مباحثات ممكن شد. نارضايتي از بيزانس به دلايل سياسي سابقه طولاني در درون و بيرون اين امپراطوري داشت و اختلافات الهیاتی جديد بر بستر اختلافات سابق قوام و دوام يافتند. نتيجه اين وضعيت پديد آمدن كليساها و فرق مسيحي ناراضي از بيزانس بود كه با ظهور اسلام، آنها را حاميان خود در برابر قدرت سركوب بيزانس يافتند و در ادامه، در خدمت خلفاي اسلامي به حلقه اتصال تمدن نوطهور سلامي با ميراث يونان تبديل شدند.

"وقتي در آغاز قرن هفتم [ميلادي] نيروهاي مسلمان شبه جزیره عربی، بين النهرين، سوريه و مصر را درنورديدند؛ بعنوان خاتمه دهندگان به سرکوب سیاسی و مدهبی بیزانس  مورد استقبال [اهالی بومی این سرزمین‌ها] واقع شدند. در جریان محاصره دمشق در سال 636[میلادی] ، اسقف سوریانی ارتدکس، مخفیانه پیامی به فرمانده قوای مسلمان فرستاد که حاوی اطلاعاتی در باره نکات ضعف استحکامات دروازه شرقی بود. بعداز این، مسلمانان نردبانهایی [توسط مسیحیان نامبرده] برای عبور از باروهای شهر دریافت کردند."(19)

بغداد شهر صلح و پایتخت امپراطوری

بعداز ابولعباس الصفا در سال 754 [میلادی] برادر وی بنام ابوجعفر المنصور به خلافت رسید که 8 سال بعد، پایتخت جدیدی در بغداد بنا نهاد. با این کار، شهر مرکزی متصرفات مسلمانان به دور از خاستگاه اسلام در حجاز و شبه جزیره عربی، به محیطی کوسموپولیتان (جهان وطنی)  تبدیل شد که ایده‌های جدید را با آغوش بازتری می‌پذیرفت. اکثر اهالی پایتخت جدید از مسحیان و یهودیان عبارت بود که در پست‌های مهم مدیریتی مشغول بکار بودند.

طبری (838ـ923 میلادی) در اثر بزرگ خود بنام "تاريخ الرسل والملوك" در این باره می‌‌‌نویسد:

"فصل تابستان بود و محل اقامت دربار خلیفه در یک کلیسا بود. او شب را همانجا گذرانید و بعداز آنکه آرام‌ترین و دلپذیرترین شب روی زمین را تجربه کرده بود، از خواب بیدار شد. او همانجا ماند و از هر آنچه  می‌‌‌دید لذت می‌‌‌برد. سپس او گفت: این جایی است که من [پایتخت جدید امپراطوری را] خواهم ساخت. کالاها  می‌‌‌توانند از طریق دجله و فرات و شبکه‌ای از کانالهای آبی به اینجا حمل شوند. ینها همچو مکانی قادر به تأمین یک ارتش و اهالی زیاد است." (27، 28)

مؤلف کمی بعدتر، وصف شهر بغداد را از زبان ال‌یعقوبی (متوفی به 897 میلادی) نقل می‌کند:

"من با عراق شروع می‌کنم چون مرکز دنیاست و از بغداد نام می‌برم چون مرکز عراق است و چون این شهر نظیری در کره ارض ندارد. از نظر مساحت، گسترده‌ترین شهر دنیاست، از نظر اهمیت، رفاه، فراوانی آب، کیفیت آب و هوا هم بی‌همتاست. این شهر همینطور به این خاطر بی‌نظیر است که مردمانی از هر نوع اعم از شهرنشینان و مردمانی از روستاها در اینجا زندگی می‌کنند. مردمانی از ممالک دور و نزدیک به اینجا می‌آیند که بغداد را به موطن خود ترجیح داده‌اند.

کسی باسوادتر از تحصیلکردگان این شهر، در باره سنت‌ها از مقامات این شهر مطلع‌تر، مطمئن‌تر از زبان‌دانان این شهر در نحو، خوش الحان‌تر از آوازخوانان این شهر، مسلط‌تر از قاریان قرآن این شهر، بزرگتر از اطبای این شهر در مهارت، بالیاقت‌تر از خلفای این شهر، روشن‌فکرتر از فلاسفه این شهر، منزه‌تر از مرتاضان این شهر، حقوقدانانی بهتر از قضات این شهر و خوش بیان‌تر از وعاظ این شهر نیست." (31)

نهضت ترجمه

نهضت ترجمه اگر برای تاریخ اعراب مسلمان، یک نقطه عطف مهم است، در تاریخنویسی ناسیونالیستی ایرانی تبدیل به یک سری تلاش‌های از سر استیصال برای کتمان فقر ایران پیشااسلامی است. اگر سری به ویکی پدیا که بخش فارسی آن در تصرف ماده‌نویسان پرکار ناسیونالیست شیعی و ناسیونالیست ایرانشهری است، سر بزنید، این منظره را به وضوح خواهید دید. بعنوان مثال نام این نهضت در زبان اصلی عربی در مدخل فارسی مربوطه در ویکی‌پدیا نیامده است در حالی که مدخل‌نویس روسی مربوطه کلمه اصلی " حركة الترجمة" را با همین الفبای عربی آورده است.

مدخل فارسی "نهضت ترجمه" در ویکی‌پدیا، سرتاسر تلاشی از روی تعصب ناسیونالیستی بی معنی برای وارونه کردن حقیقت است. در صورتی که مدخل روسی بجز دو اشاره به کشور "پارس" نه نامی از زبان فارسی (به هر صورتی) ذکر شده و نه نام یک عالم یا مترجم ایرانی یا فارس یا پارسی، مدخل نویسان مدخل فارسی طوری قلم زده‌اند که انگار نهضت ترجمه جنبشی فارسی متشکل از مترجمان فارسی برای ترجمه آثار فارسی به عربی بوده است! در حالی کی، مدخل انگلیسی مربوطه  هم در همان تیتر انتخابی خودش، این نهضت را "نهضت ترجمه یونانی عربی"  Graeco-Arabictranslationmovement نامیده است.

کتاب "ارث بغداد" برای کسانی که چشم و گوش خود را بسته و اسیر احساسات ناسیونالیستی نشده باشند، از این جهت هم حاوی اطلاعات مهمی است. یک ادعای نژادپرستانه نورمالیزه شده در فضای مسموم ناسیونالیستی حاکم در بین هموطنان، فارس بودن اکثریت یا بخش مهمی از بزرگان دوران شکوفایی تمدن اسلامی است. گویی ملت فارس، از "مشخصات ذاتی" و مرغوبیت‌هایی برخوردار است که اعراب مؤسس و رهبر تمدن اسلامی با مرکزیت زبان عربی طی پنج قرن، فاقد آن فضیلت‌ها بوده‌اند!  از اینرو تمدن اسلامی تأسیس شده از سوی اعراب مسلمان، برای شکوفایی و بقام خود، نیازمند عقلا و نخبگانی از پارس بوده است. گویی در پاسخ این ادعا است که در سرتاسر کتاب "ارث بغداد" بجز ذکر نام دو ایرانی،

اثری از ایران و ایرانی نیست.

نهضت ترجمه از 750 میلادی تا پایان قرن دهم ادامه داشت که در همان نقطه صفر خود با  یادگیری تولید کاغذ 751(سال  میلادی) یعنی در آستانه بنای شهر بغداد بعنوان پایتخت امپراطوری از سوی اعراب، تکمیل شد. مجموع آثاری که طی حدود 250 سال به عربی ترجمه شده به مقیاس امروزی حجم زیادی نبود اما برای بنیان یک تمدن بزرگ در آن دموران به اندازه کافی زیاد بود.

ادعا شده است که مترجمین و دانشمندان عرب، تنها به آثار نوافلاطیونیان (قرن سوم تا پنجم بعداز میلاد) پرداختند اما از دست زدن به ترجمه آثار کلاسیک یونانی متعلق به هزاره قبل از میلاد و از جمله آثار دوران دوران هلنیستی (323 قبل از میلاد تا 13 بعداز میلاد) یا آثار رومی و دوران آنتیک متأخر خودداری کردند. حتی اگر آنان با ترجمه آثار متأخر شروع کرده بودند با توجه به پتانسیل عظیم انسانی و حمایت مالی نهضت ترجمه، مسلما در همان اوایل کار، متوجه آثار قدیمی‌تر هم شدند. ما قدیمی‌ترین آثار یونانی را در میان نخستین ترجمه‎‌های نهضت ترجمه می‌بینیم. در همه روایتهای موجود از دوران شروع نهضت ترجمه در نیمه قرن هشتم میلادی نام آثاری از یونان را می‌یابیم که بسیار مقدم بر آثار نوافلاطونیان هستند. بعنوان مثال:

الیاد و ادیسه قرون نهم و هشتم قبل از میلاد

ارسطو 384 تا 322 قبل از میلاد

افلاطون 427 تا 347 قبل از میلاد

هیپوکراتس 460 تا 379 قبل از میلاد

طبعا آثار متأخرتر هم موضوع کار نهضت ترجمه بوده‌اند مثلا آثار دیوسکوریدس (40 تا 90  میلادی) یا آثار جالینوس (129-199 بعداز میلاد) و ژنوفراستوس (287ـ372 بعداز میلاد). اما منحصر کردن کار نهضت ترجمه به آثار نوافلاطونیان هر چند بصورت ادعا مطرح شده است اما مطابق با حقایق تاریخی نیست.

أبو زيد حنين بن إسحاق العباديJoannitius (809ـ873 میلادی)

یکی از بزرگان مسلم نهضت ترجمه جنین بن اسحاقبود. او یک مسیحی نسطوری بود و اهمیت کارهای بی‌همتای وی، ترجمه مستقیم از زبان یونانی بود. مثل بسیاری از بزرگان تمدن اسلامی وی نیز یک نام لاتین Joannitius داشت. وی به علوم عصر خود مسلط بود و در رشته طب کرسی تدریس داشت و همزمان طبیب مخصوص خلیقه بود. او بجز زبان یونانی، به عربی و آرامی هم تسلط داشت. از کارهای مهم وی، سفر در سرزمین‌های بیزانس و جمع‌آوری انبوهی از نسخ خطی آثار مهم زمان خود و پیشینان بود. او نوعی شرکت خانوادگی برای ترجمه حرفه‌ای ایجاد کرده بود. توجه کنید که این جنب و جوش در اشل جهانی، همزمان با تلاش کارل بزرگ (شارلمانی) پادشاه فرانک‌ها و دربار او در آخن برای یاد گرفتن نوشتن اسم خودش بود!

حنين بن إسحاق روش ابداعی خودش در فن ترجمه را داشت و در کارهای ترجمه‌ای خودش، توضیحاتی  اضافه می‌کرد تا خواننده را در جریان جزئیات پنهان کلام ترجمه شده قرار دهد.

ابن خلکان در باره اهمیت کار بزرگ حنين بن إسحاق نوشته است: ”اگر ترجمه‌های حنین نبود بسیاری از علوم یونانی در منطقه خود مهجور مانده به دست ما نمی‌رسیدند”

سوخت موتوری که خلافت برای به حرکت درآوردن ماشین عظیم نهضت ترجمه استفاده  می‌‌‌کرد، مثال زمان ما، پول بود. اینگمار کارلسون به ذکر مثالهایی  می‌‌‌پردازد که برابر یکی از آنها حقوق ماهانه یک مترجم معادل 25 هزار دلار امروزی بوده است. (41) برای هر کسی در زمان ما، این رقم، بیسار مبالغه‌آمیز است. اینگمار کارلسون این مبلغ با توجه به میزان طلای پرداخت شده به مترجمان و نرخ امروزی این فلز گرانبها محاسبه کرده است.

أبو يوسف يعقوب بن إسحاق الصبّاحالكندي (801ـ873 میلادی)

اینگمار کارلسون در این کتاب برای معرفی حکایت رشد تمدن اسلامی در فلسفه، به زندگی و آثار الكندي وی می‌‌‌پردازد. وی متولد کوفه با نسبت قبیله‌ای به قبیله "کنده"  جنوب عربستان بود.  الکندی همچون یک اعجوبه، دستی در همه علوم عصر خود داشت و از جمله با تألیف کتاب "فی استعمال اعداد الهندی" در 830 میلادی نقش بزرگی در انتقال اعداد هندی به دنیای تمدن اسلامی و بعدتر به اروپا و جهان بازی کرد. با این وجود نقش وی در بنای استحکامات اولیه فلسفه اسلامی از نظر اینگمار کارلسون برجسته‌تر است.

آثار متعدد الکندی از قرن چهاردهم میلادی به بعد به لاتین ترجمه و در کشورهای اروپایی منتشر شدند. وی را اولین فیلسوف مسلمان عرب و ارسطوی تمدن اسلامی نامیده‌اند. وی مباحث و مفاهیم ارسطو را به عربی ترجمه کرد و برای این کار به کلمات عربی قدیما موجود، روحی تازه و مفهومی نو موافق با نیاز امر ترجمه فلسفه یونانی به عربی داد.

لینک