این روزها که موضوع سه جزیره تبدیل به بحث داغ روز شده است، فضای رسانهای و رسانههای جمعی ایران پر است از ادعاها، شعارها، تهدیدها، تحقیرها و توهینهایی که هیچ منطق اصولی پشت آنها نیست. کمتر مملکتی در دنیا میتوان یافت که افکار عمومی آن این همه آلوده به اوهام و غرق در شارلاتانیسم باشد. این فرهنگ "شارلاتانیسم" در ایران ریشههای تاریخی دارد و سوژه بسیار جالبی برای مطالعه است. یکی از مهمترین علل آن، ضعف و ناتوانی در عالم واقع و زیستن در عالم وهم، در نتیجه؛ متوسل شدن به ادعاهای موهوم، اتهام و توهینهای زشت است. چنانکه در رسالههای نوشته شده علیه روسها در دوره قاجار، بیش از هر چیز به روسها توهین شده، روسیه سرزمین انواع و اقسام روابط جنسی بیقیدوبند و سرشار از فسق و فجور معرفی شده است. در موضوع سه جزیره نیز دامنه این توهمها و توهینها از لزوم لشکرکشی به خاک همسایگان تا توهینهای مشمئز کننده به اعراب و لزوم تغییر نام جزیرهها گسترده است.
مسائلی مانند موضوع سه جزیره، مسائلی کاملاً حقوقیاند که متخصصین حقوق بینالملل در هر دو طرف مدعی، میتوانند با انجام مطالعات و بررسیها و اتخاذ تدابیر لازم، از ادعای خود دفاع کنند. بیتردید آن حد از قوانین و سازوکارهای بینالمللی وجود دارد که در صورت مشروعیت ادعا و اتخاذ روش صحیح طرح آن، به تعیین تکلیف اصولی کمک کند اما ناسیونالیسم تندور پارسی هیچ ارزش و احترامی به این قوانین و قواعد بینالمللی قائل نیست.
در نظر این فرقه (ناسیونالیستهای پارسی) قوانین و حقوق بینالملل ارزش واقعی ندارند. آنچه تعیین کننده است زور است اما از ۳ نکته اساسی در این موضوع غافلاند. اولاً؛ اگر ظن آنها صحیح بوده و واقعاً زور و قدرت تعیین کننده اصلی باشد، زور و قدرت واقعیاست نه تصوری. ثانیاً؛ در جهان امروز زور و قدرت سیاسی، علمی و اقتصادی بسیار تعیین کنندهتر از زور و قدرت نظامی صِرف است. ثالثاً؛ این زور و قدرت عمدتاً سیاسی، علمی و اقتصادی نیز تنها از مجاری و سازوکارهای حقوق بینالملل قابلیت اِعمال دارد، نه از راه لشکرکشی و حمله به این و آن. در روزهای اخیر که با چند تن از این حضرات بحث داشتم، اسرائیل و شخص نتانیاهو را به عنوان نمونه موفق ایده خود پیش کشیدند که البته اینجا نقطه پایان بحث بود.
ویژگی جالب دیگر ناسیونالیسم رادیکال پارسی که بیش از هر ویژگی دیگر آن زننده است، سلطهطلبی خودبرتربینانه و الحاقگرانهایست که نه تنها به خاک بسیاری از همسایگانش ادعای مالکیت دارد، بلکه دخل و تصرف در تاریخ و هویت آنها را هم حق خود میداند. دخل و تصرف نابود کنندهای که در تاریخ و هویت میلیونها ایرانی اعمال شده و در تمنای اعمال آن نسبت به تاریخ و هویت سرزمینهایی هستند که ادعای مالکیت بر آنها دارند. چنانکه پیشاپیش اقدام به تغییر نامهای عربی جزایر مورد اختلاف کردهاند و بیتردید اگر از سوی جامعه بینالملل رسماً به عنوان بخشی از خاک ایران شناخته شوند، انهدام هویت عربی آنها با سرعت هر چه بیشتر ادامه خواهد یافت و بلایی عین همان بلا که بر سر تاریخ، هویت و زبان جلگه تاریخی عربستان (خوزستان) آمده، به سر آنها خواهد آمد.
دو نمونه عینی و جالب دیگر که در ماهها و روزهای اخیر پیش آمد، یکی موضوع کریدور زنگهزور و دیگری ادعاهای عجیب شخصی در مقام یک دیپلمات منسوب به وزارت امور خارجه ایران بود. در حالی که کریدور زنگهزور هیچ ربطی به ایران نداشته و موضوعی مربوط به خاک دو کشور آذربایجان و ارمنستان بود، قشقرقی در ایران به پا شد که آن سرش ناپیدا و البته کاملاً مضحک و بینتیجه. آقای دیپلمات نیز با طرح کلی اظهارات اشتباه و دروغ، مدعی مالکیت تاریخی ایران بر قزاقستان، اوزبکستان تورکمنستان، چچن و... شده است. بعضاً این حد از شارلاتانیسم تنها به کار خندیدن میآید. در مورد بحرین نیز ادعاهای مشابهی وجود دارد که هیچ مبنای تاریخی و حقوقی موجه ندارد (قبلاً یادداشتی درباره بحرین نوشتهام).
ناسیونالیسم پارسی، مدعی مالکیت بر خاک، جان و مال مردمانیاست که به خاک، جان، مال و هویت آنها پشیزی ارزش قائل نیست. تلقی ناسیونالیسم پارسی از این مردمان، هموطن یا شهروند نیست، بلکه مردمانیاست انیرانی با سرزمینهایی در مقام مستعمره که باید به فارسهای درجه ۲ تبدیل شوند. اگر باور نمیکنید، وضعیت محیط زیستی، اقتصادی و زبانی- فرهنگی خوزستان و بلوچستان را با نگاهی خالی از هر نوع سوگیری مخالف یا موافق، بررسی کنید.
طی صد سال اخیر که ناسیونالیسم پارسی بر ارکان فکری، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی ایران حاکم بوده و هست، تمرکزگرایی شدید، اعمال تبعیض و نارضایتی حاصل از آن در داخل و خصومت فزاینده با ممالک همسایه تُرک و عرب، مهمترین دستاوردهای مضر آن بوده است.