(۱)واژه اتنیک در سطح جهانی مفهومی دقیق و جا افتاده است که میتوان آن را به جای قوم یا ملیت،برای پرهیز از نزاع اسکولاستیک واژهشناسانه در تعریف خود یا بازتعریف “دیگری” به کار برد. گرچه ترجمان فارسی اتنیک همان قومیت است، اما برخی به جای آن مفهوم تبعیض اتنیکیرا بر پایه همان تمایزات اتنیکی یا دینی در درون یک ملتبه کار میبرند. بنا بر تمام تعاریف بین المللی ایران کشوری چنداتنیکی است با این همه هیچ یک از “اقلیتهای اتنیکی” بزرگ و میلیونی کشور، نه در حوزه زبان رسمی یا حتی حق آموزش زبان مادری، نه در حوزه سیاست و قوانین اداری و جغرافیایی و نه در حوزه سیاست فرهنگی از حقوق خاصی برخوردار نیستند. در فرایند شکل گیری آمرانه دولت-ملت در ایران و در پرتو سیاست همانندسازی (آسیمیلاسیون) موقعیت گروههای اتنیکی موسوم به اقلیت به حاشیه رانده شده و تبعیضات اتنیکی و مذهبی بهویژه در میان گروههای اتنیکی غیرشیعه گسترش یافت.
(۲)در تمایز از اتنیک، مفهوم ملت (nation) نه تنها با جغرافیای واحد بلکه با تشکیل دولت ملی گره خورده است، هرچند آن نیز مفهومی تاریخی، سوبژکتیو و سیال است.
(۳)هویت اتنیکی بیش از آن که مفهومی ابژکتیو و عینی باشد، مفهومی سوبژکتیو و نوعی ساختمانبندی اجتماعی برخاسته از حس تعلق گروهی است که در متن (کنتکست) و شرایط متفاوت میتواند کمرنگ یا پررنگ گردد. امروز تعریف اتنیک بر پایه ویژگی بیولوژیک (خونی و خویشاوندی) بیاعتبار شده و به جای آن بر ویژگیهای فرهنگی تأکید میشود. بسیاری بر این باورند که تکیه بر ویژگیهای بیولوژیک برای تفکیک موهوم نژادی بهقصد فاصلهگذاری و توجیه برتری نژادی به کار رفته است. درحالی که در قوم شناسی، از فرهنگ مشترک همچون عنصری در تحکیم روابط درون گروهی یاد میشود. پرسش این جا است که تا چه حد میتوان بر حس تعلق مشترک گروهی تأکید کرد، بدون آنکه مرز خود با دیگری را پررنگ نمود. علاوه بر آن، فرهنگ پدیدهای ایستا نیست و گروههای اتنیکی نیز گروههای یکدستی نیستند که بتوان اشتراک فرهنگی را یکسره مبنای هویتیابی قومی برشمرد. زبان مشترک شاید تنها عنصر ابژکتیو در تعریف هویتهای اتنیکی است که نقش مهمی در فعال نگه داشتن روابط درونی گروه اتنیکی ایفا میکند؛ هرچند برخی دراین مورد نیز تردید دارند. گروههای اتنیکیای وجود دارند که به زبانهای متفاوت سخن میگویند، حال آنکه برخی دیگر بهرغم تمایز اتنیکی به زبان واحدی سخن می گویند.
(۴)شاید گروههایی اتنیکی را بتوان عموما “گروهی از مردم با زبان و باور به فرهنگ و تاریخ مشترک” تعریف کرد، اما نگرشهای ذاتگرایانه، روابط اتنیکی را به ویژگی فرهنگی گروهی خاص در تمایز از “دیگری” فرو میکاهد که با جداسازی “ما” از “آنها” و تعمیم کلیشهگونه آن، بیشتر در گفتمان نژادگرایی به کار میرود. بزرگنمایی حس تعلق و هویت گروههای اتنیکی برپایه “فرهنگ مشترک”، از این خطر برخوردار است که با افسانهپردازی و درکی ایستا از فرهنگ، تصویری یکدست از گروههای اتنیکی ارائه دهد. امری که با واقعیت چندگونگی و دگردیسیهای فرهنگی درون آنها خوانایی ندارد. صرفنظر از خصلت پویای فرهنگ که دائماً در حال تغییراست، وجود چندگانگی فرهنگی، فرهنگ حاکم، خردهفرهنگ و فرهنگ آلترناتیو در گروههای اتنیکی را نمیتوان انکار کرد. هم از اینرو همپوشانی مفهوم فرهنگ و اتنیک به شدت مسئلهبرانگیز است. بگذریم از این که از این نکته نیز نمیتوان درگذشت در حالی که تا کنون نزدیک به ۳۰۰ تعریف از فرهنگ شده است، منظور از فرهنگ مشترک همچون پایه تمایز اتنیکی روشن نیست.
(۵)هویت و تعلق اتنیکی بیش از آنکه مفهومی عام و انتزاعی باشد، مفهومی مبتنی بر متن و فرایند نوعی از رابطه و کنش متقابل و استنباط فردی و گروهی و درون و بیرونی اتنیکها از خود و دیگری است که تقویت آن درگرو رابطه فعال اعضای گروههای اتنیکی و سازمانهای نماینده آنان است که با مبارزه برای حقوق اتنیکی این حس مشترک را به نسل آینده نیز منتقل میسازند.
(۶) روابط گروههای اتنیکی با یکدیگر همچون یکی از جلوههای روابط نابرابر قدرت و سلسله روابط اجتماعی مبتنی بر ستم و تبعیض، حقیقی است. هر نوع تحلیل از روابط اتنیکی که جایگاه قدرت یا دقیقتر بگوئیم نابرابری قدرت را از آن حذف کند، با این خطر روبرو است که به جای نقد ساختارهایی که گروههای اتنیکی اقلیت را به حاشیه میراند، خود آنها را مسئول موقعیت حاشیهایشان بخواند. این حقیقت که جامعه اکتریت مایل به تعریف خود همچون اتنیک نیست، بلکه معمولاً خود را با تعلق ملی تعریف میکند، بیش از همه ریشه در این واقعیت دارد که از موقعیت فرودست و مورد تبعیض برخوردار نیست و هم ا ز این رو تعلق اتنیکی درآن کمرنگتر است. امری که لزوماً مانع از نگاه تحقیرآمیز و تبعیضآمیز نسبت به اقلیتهای اتنیکی نیست.
(۷)روابط اتنیکی رایج در جهان چهار گونهاند: (الف) اقلیتهای اتنیکی بومی که توسط گروه اتنیک اکثریت به حاشیه رانده شدهاند. (ب) روابط اتنیکی تبعیضآمیز محصول مهاجرت که درپی تبدیل مهاجرین به گروه اتنیکی اقلیت توسط جامعه اکثریت رخ میدهد (ج) گروههای اتنیکیای که بین قوم و ملت در نوسانند. آنها گروههای قومیای هستند که از بلندپروازی ملی و تمایل به تشکیل دولت مستقل ملی برخوردارند. هم از این رو ازآنها به عنوان “قوم-ملت” نام برده میشود نظیر کردها در خاورمیانه و کاتالون ها و باسکها در اسپانیا.(د) روابط اتنیکی چندگانه و پلورال که در آن هیچ یک موقعیت یکسره فرادست یا فرودست ندارندنظیر بلژیک و سوئیس. تنها در مدل آخر، روابط اتنیکی از توازن نسبی قدرت برخوردارند.
(۸) نادیده گرفتن و پردهپوشی نابرابریها و تبعیض ساختاری و نهادینه شده علیه گروههای موسوم به اقلیتهای اتنیکی، به جای گسترش همبستگی اجتماعی و همگرایی دمکراتیک، به گسترش شکاف و تنشهای اتنیکی، واگرایی و ایدئولوژیهای قومی منجر میگردد. در پرتو نادیده گرفتن ستم یا تبعیض اتنیکی،حفظ تمامیت ارضی و حق حاکمیت ملی راهی جز روشهای آمرانه و تقویت ناسیونالیسم ایرانی در رویارویی با ایدئولوژیهای قومگرایانه نمییابد. امری که تنها به قطببندی بیشتر و تشدید تنشهای اتنیکی میانجامد.
(۹)ایدئولوژی قومی یا قومگرایی نیز ازآنجا که درپی تقویت یکدستی و هویت اتنیکی است، الزاماً نه به رفع تبعیض اتنیکی منجر میشود و نه تقویت حقوق شهروندی و دمکراسی، بلکه می تواند به واگرایی و تعصبات اتنیکی دامن زند. نیرومند شدن هویتهای ملی و اتنیکی و تمایل به واگرایی بهویژه در نزد گروههایی که در متن جهانی شدن به حاشیه رانده شدهاند، هرچند واکنشی طبیعی است، اما این گرایشات که بیشتر بر نوعی نوستالژیگرایی استوارند، همواره مثبت نیستند.
(۱۱) بدون یافتن راه حلی برای رفع تبعیض اتنیکی، تنشهای اتنیکی میتواند در ایران مسیر خطرناکی بپیماید. یافتن این راه حل نیز در گرو گفتگو با نیروهای اتنیکی موسوم به اقلیت و تلاش برای دستیابی به توافقی مشترک است. سیاست خشن انکار خواستهای گروههای اتنیکی و سرکوبگرایانه جمهوری اسلامی با بغرنجتر کردن مسئله، تنش اتنیکی در ایران را به بمب ساعتی بدل ساخته است که در خلأ قدرت، میتواند کشور را به سوی جنگ داخلی سوق دهد.
(۱۲)در برابر دو رویکرد ناسیونالیسم عظمتطلب ایرانی که تنها بر حفظ آمرانه تمامیت ارضی پافشاری کرده و ایدئولوژیهای قومی که با تأکید بر فدرالیسم قومی یا جداییطلبی، واگرایی و تقویت هویت اتنیکی را راه رهایی از موقعیت فرودست خود مییابند، میتوان و باید سیاست سومی را برگزید. سیاست فعال ضد تبعیض راه مناسبتری برای رفع شکاف، تبعیض و نابرابریهای اتنیکی و گسترش همبستگی اجتماعی و سیاست جذب و دربرگیرندگی به جای طرد کردن و به حاشیه راندن است. سیاست تبعیض مثبت و به رسمیت شناختن پراگماتیک حتی برخی حقوق ویژه که چارلز تایلور به آن اشاره دارد، میتواند در کاهش تنشهای اتنیکی نقش بسیار مثبتی ایفا کند.
(۱۳)سیاست فعال ضدتبعیض بر خلاف ایدئولوژیهای قومی و ملی، نه همانگونه که هابرماس هشدار داده است فرد را ناگزیر از گزینش جاودانه یا اجباری نوعی از هویت جمعی میکند؛ نه با تأکید برهویت جمعی متمایز، فردیت و برابر حقوقی افراد و برابری جنسیتی را به سایه میراند؛ نه لزوم بیطرفی دولت دربرابر تفاوتهای شهروندان را مستقل از تعلقهای گروهی آنان نقض میکند؛ و نه از همه مهمتر دستاویزی برای تبعیض علیه اتنیکهای دیگر یا دیگر گروههای تحت ستم میآفریند. سیاست فعال ضدتبعیض با گسترش مشارکت گروههای به حاشیه رانده شده اتنیکی، خطر دامن گرفتن تعصبات ملی و قومی و یوگسلاویزه شدن کشور و خصومتهای قومی را کاهش میدهد.
(۱۵) حفظ یکپارچگی دمکراتیک ایران در گرو روی کارآمدن نظامی دمکراتیک و گام برداشتن در راستای رفع تبعیضاتنیکی و توزیع عادلانهتر منابع قدرت است. تمرکز زدایی جغرافیایی، خودگردانی، پایان بخشیدن به شکاف مرکز و پیرامون، بهویژه در مناطقی که اقلیتهای اتنیکی درآن اکثریت دارند، تبعیض مثبت برای پر کردن شکافهای اتنیکی و توسعه اقتصادی، بهرسمیت شناختن حق تحصیل زبان مادری یا تحصیل به زبان مادری در کنار آموزش زبان فارسی، از جمله گامهایی است که میتواند چندگانگی اتنیکی و فرهنگی درایران را غنا بخشد، بیآنکه با خطر تداوم تبعیض یا تهدید واگرایی روبرو شود.