اساساً ایلات و عشایر در طول تاریخ برای ایران تهدید بودهاند یا فرصت؟
برای پاسخ به این پرسش کافی است به تاریخ تعامل سران ایلات و عشایر با حکومتهای مرکزی ایران توجه و آنها را بررسی کنیم. تا قبل از دوره رضاشاه با اینکه دولتهای مرکزی ایران هیچگاه دولتهای مرکزی قدرتمندی نبودند و حتی در دوره قاجار، پس از آغامحمدخان، دولت مرکزی ضعیفی وجود داشت، گریز از مرکز بین ایلات و عشایر ما وجود نداشت. بلکه ایلات و عشایر تحت اداره ایلخانها و کلانترانشان و رهبرانشان بودند و رهبران آنها هم بهترین تعاملها را با دولت مرکزی داشتند و از طرف دولت مرکزی، ایل خود را اداره میکردند. به دولت مرکزی هم مالیات میدادند و هم سرباز. هیچگاه هم نشد که با قوای دولتی ایران بجنگند یا بخواهند از خاک ایران جدا شوند. البته فشارهایی که بعدها از طرف رضاشاه بر ایلات و عشایر آمد، نوعی حس گریز از مرکز را در آنها ایجاد کرد و الا عشایر ایران هیچگاه پیش از آن حس گریز از مرکز نداشتند. عامل اصلی ناامنی و نافرمانی خود عوامل دولت و نظامیان بودند.
یکی از نقاط تاریک حکومت رضاخان سرکوب عشایر است. علت این سرکوب چه بوده است؟ عدهای از سلطنتطلبان میگویند رضاخان برای برقراری امنیت این کار را کرده است.
این عباراتی که شما به کار بردید، متأسفانه از بس مورد استفاده سلطنتطلبها و پهلویچیها قرار گرفته، معنا و مفهوم خود را از دست داده است. میگویند دروغ را زیاد که تکرار کنید، در اثر تکرار قابل باور میشود. واقعاً عشایر ایران امنیت کسی را به خطر نینداخته بودند، منتها رضاخان از سرکوب آنها برنامههای دیگری را درنظر داشت و درنتیجه تبلیغ میشود که در ایران امنیت وجود نداشته و یکی از عوامل ناامنی هم عشایر ایران بودهاند. واقعاً اگر در آن دوران امنیت نبوده، مردم چگونه مسافرت میکردند. کالاهای خارجی از تبریز و جلفا یا از بندر بوشهر و بندرعباس چگونه وارد ایران میشد و تا مشهد و تهران میرسید؟ پیش از سلطنت رضاشاه بیش از ۱۰ کشور اروپایی و نیز امریکا در ایران نمایندگی و کنسولگری داشتند. دهها هیئت تبشیری فرانسوی و ایتالیایی و انگلیسی و امریکایی و روسی در ایران بودند و مأموران سیاسی و کنسولها و کشیشها و معلمها و پزشکان و پرستاران آنها در اطراف و اکناف ایران مشغول فعالیت و تبلیغ و کسب اطلاعات بودند. اگر امنیت نبود اینها چطور در ایران بودند و این کارها را میکردند؟ پس پیش از سلطنت رضاشاه امنیت در کشور وجود داشت. البته به سبب انقلاب مشروطیت و پیامدهای آن و بعد هم شروع جنگ جهانی یک مقدار امنیت متزلزل شد. بعد از جنگ جهانی اول که دولتهای بیگانه به داخل ایران ریختند و دولت مرکزی تقریباً از هم پاشیده بود، از این قبیل پیامدها وجود داشت. اما اینطور نیست که در دوره قاجار کلاً امنیت وجود نداشته و سنگ روی سنگ بند نبوده است.
واقعاً آنقدر که دوره قاجار سیاه معرفی شده در واقعیت هم همینطور بوده است؟
اینها دروغهایی است که طرفداران رژیم پهلوی آنقدر تکرار کردهاند که دیگر نمیشود گفت دروغ است! یعنی الان یک کسی مثل من باید خیلی جرئت و جسارت به خرج بدهد که بگوید نخیر! دوره قاجار به آن سیاهیای که طرفداران دوره پهلوی تصویر میکنند، نیست. قاجارها چند بدشانسی آوردند. یکی اینکه پس از سقوط آنها، رژیم پهلوی برای توجیه خودش و برای ایجاد مشروعیت تاریخی برای خودش، شروع کرد به بدگویی کردن درباره آنها و بزرگنمایی نقاط ضعف آنها. بعد از انقلاب هم که ما کلاً نظام سلطنتی ۲۵۰۰ ساله را نفی کردیم و از هرچه کلمه شاه، چه قاجار، چه پهلوی بدمان میآمد و زیاد توجهی به این مغالطه تاریخی و تصحیح آن نداشتیم. امروز وقتی انسان تاریخ را میخواند میبیند دوره قاجار نه از نظر اجتماعی، نه از نظر سیاسی، نه از نظر ترقیاتی که به رضاشاه نسبت داده میشوند، به هیچ وجه به آن سیاهیای که طرفداران رژیم پهلوی تصویر میکنند نبوده است. در دوره قاجار آموزش عالی و دانشگاه وجود داشته ولی تأسیس دانشگاه را به رضاشاه نسبت میدهند. بله دانشگاه تهران را رضاشاه ساخت و کلمه دانشگاه هم قبل از آن نبود، ولی مؤسسه آموزش عالی که مردم به آنجا بروند و پزشک و متخصص بشوند، به اسم مدرسه عالی طب سالها قبل از کودتای رضاشاه تأسیس شده بود. دانشگاه تهران ترکیبی بود از دانشکدههای پراکنده در سطح تهران که آنها را زیر چتر واحدی جمعآوری کردند که پراکنده نباشند. مثل مدرسه عالی طب و مدرسه عالی حقوق و علوم سیاسی و بخش علوم و بخش ادبیات دانشگاه خوارزمی که آن موقع اسمش دارالمعلمین مرکزی بود. بله! همین دانشگاه خوارزمی دو سال قبل از کودتای رضاخان پهلوی در تهران تأسیس شده است. همینطور است در مورد راهآهن یا هر چیز دیگری که به رضاشاه نسبت میدهند. با جرئت میگویم رضاشاه ۱۵۰ سال ایران را به عقب برد. تمام ترقیات دروغینی که به رضاشاه نسبت میدهند به همین خیانت از بین بردن دموکراسی و ناکام کردن پروژه مشروطیت و توسعه سیاسی ایران نمیارزد. یک راهآهنش که اینقدر درباره آن تبلیغ و بزرگنمایی میکنند اصلاً و ابداً چیز مهمی نبود. در گوشه و کنار ایران در زمان قاجار راهآهن ساخته بودند و میساختند و راهآهن سراسری هم برنامهاش به زمان ناصرالدین شاه برمیگردد که حتی ایران تا پای امضای قرارداد با امریکاییها هم رفت ولی سیاست خارجی که بعداً در زمان رضاخان منافعش ایجاب میکرد در ایران راهآهن ساخته شود، در زمان قاجارها برعکس بود و نمیخواست در ایران راهآهن ساخته شود.
اما میگویند کشور ایران در دوره قاجار بسیار عقب افتاده بوده است.
درواقع پهلویها سعی کردند تا جایی که میتوانند با مدافعان، مزدوران و مورخان قلمبهمزد، دوره قاجار را سیاهتر نشان بدهند. ازجمله این شایعه را پراکندند که در دوره قاجار هر تکه از ایران دست یک خان بوده، در حالی که این دروغ محض است. هر تکه از ایران دست یک خان نبوده، ولی وقتی دروغ تکرار میشود جا میافتد. درواقع قاجاریه «وارث» عقبافتادگی ایران بودند نه «باعث» آن. ایران در زمان فتحعلیشاه ناگهان مورد حمله قویترین ارتش اروپا یعنی روسیه که یک ارتش مدرن بود قرار گرفت. با همه این احوال اینطور نبود که ایران یکروزه تسلیم آنها بشود. جنگهای ایران و روس سالها طول کشید و بارها اتفاق افتاد که ارتش ایران آنها را شکست داد ولی سرانجام کار ایران به شکست و از دست دادن قفقاز کشید. هیچکس به این مسائل توجه نمیکند و فقط میگویند فتحعلیشاه ۱۷ شهر قفقاز را از دست داد. نمیگویم از دست نداد، اما چگونه؟ بعد از دو دوره جنگ طولانی با قویترین ارتش اروپا و بعد از مقاومت و حماسهآفرینیهای زیاد مجبور شدند تن به شکست بدهند. چیزهایی که اتریش و آلمان بعد از شکست در جنگ جهانی اول، یا آلمان و ژاپن بعد از شکست در جنگ جهانی دوم قبول کردند صد مرتبه بدتر بود. «ناچاری» با «خیانت» فرق میکند. انصاف داشته باشید.
با توجه به نقش مثبت عشایر علت سرکوب عشایر توسط رضاخان چه بود؟
علت سرکوب این بود که تا آن موقع یک پراکندگی و درواقع یک جور کثرت در عین وحدت در ایران برقرار بود. یعنی ایلخان بختیاری و قشقایی و... تا حد زیادی در اداره امور ایل خود، خودمختار بود. در عین حال همان آدم خودمختار که با استقلال امور ایل خود را اداره میکرد و هر دستوری را که از تهران به او میرسید اجرا و مالیات خود را پرداخت میکرد و هکذا. حالا یک وقت دولت مرکزی ضعیف بود و زورش نمیرسید، او هم مالیات را دیر پرداخت میکرد و... ولی هیچگاه هوس جداسری نداشت. رضاخان پهلوی که آمد خواست دولت مرکزی واحدی باشد که جز در تهران در جای دیگری قدرتی وجود نداشته باشد. اگر ایلهای بختیاری و قشقایی و... میخواستند همان قدرت سابق را داشته باشند، هر آن احتمال میرفت که اینها جلوی دیکتاتوری رضاشاه یا تجاوزهای انگلستان بایستند و یک وقت اگر در تهران انقلابی بر ضد دیکتاتوری پهلوی اتفاق افتاد، آنها هم به کمک بیایند، همانطور که در دوره مشروطیت آمدند. اینها مجموعه عواملی بود که باعث شد رضاشاه به بهانه امنیت به سرکوب اینها بپردازد. البته فقط ظاهرش برقراری امنیت بود، اما باطنش فقط سرکوب بود که فقط یک صدا در ایران باشد و آن یک صدا هم فقط در تهران و در کاخ سلطنتی باشد و از حلقوم رضاشاه بیرون بیاید.
نابسامانیای که در نتیجه جنگ جهانی اول در کشور رخ داده بود، هیچگاه عشایر را به سمت خودمختاری و گریز از مرکز نکشاند؟
طرفداران رضاخان و رژیم پهلوی، همواره سعی میکنند سرکوب عشایر به دست او را یکی از قهرمانیهای رضاخان جلوه دهند و بگویند که ایشان آمد و حکومت مرکزی ایران را تقویت و از پراکندگی ایران جلوگیری کرد، چون ایران داشت از هم میپاشید. این یک دروغ تاریخی است. وحدت سرزمینی و ملی ایران هیچگاه از جانب عشایر در خطر نبوده است. عشایر مزاحمتی برای دولت مرکزی ایجاد نمیکردند و همواره مطیع بودند و نقشهای سیاسی بسیار مثبتی هم در تاریخ داشتند. از جنبه سیاسی، در فتح تهران و نجات کشور از دست مستبدین و محمدعلی شاه قاجار و برقراری مجدد مشروطیت، ایل بختیاری نقش اساسی و درجه اولی را بازی کرد. بعد از آن هم رهبران ایلات در تعامل مثبت با دولت مرکزی قرار داشتند و هیچگاه عَلَم نافرمانی را برنیفراختند و نخواستند قطعهای از خاک ایران را جدا کنند. اینها دروغهایی است که پهلویها و طرفداران آنها به عشایر نسبت میدهند.