دوستان و کارشناسان مسائل زیست محیطی ، از منظرهای متفاوت بحران زیست محیطی در ایران را به نگارش درآورده اند و اکثر نوشته ها افق جدیدی را پیش روی ما باز کرده و ما را به تامل در این فاجعه زیست محیطی(به خصوص کم آبی) وا میدارد. هدف این نوشته بازکردن افقی دیگر در این موضوع ( از منظر اخلاق ) میباشد.
مسائل اخلاقی همیشه دغدغه فلاسفه از قدیم تا به امروز بوده و هر کدام از منظر منظومه فکری خود راهکارهای اخلاقی و موضوعات اخلاقی را مورد تامل و واکاوی قرار داده اند و در عصر حاضر هم با استفاده از نظریه فیلسوفان ، آن مباحث را در حوزه اجتماع و عمل تئوریزه کرده اند و بخشی را به نام اخلاق کاربردی که به جهت حل مسائل جامعه گشوده شده است تقسیم بندی نموده اند . به تعبیری اخلاق کاربردی به کارگیری نظریات اخلاقی عام در مورد مسائل اخلاقی با هدف حل و فصل آن مسائل است.
اخلاق زیست محیطی یکی از شاخه های اخلاق کاربردی است و به منظور حل مسائل و بحرانهای زیست محیطی بنا نهاده شده است و عمر این اخلاق بیشتر از 50 سال نمیشود و فیلسوفان اخلاق از تغییر نگرش افراد جامعه (در جوامعه پیشرفته و صنعتی ) به محیط زیست متاثر شده و از دهه 60 میلادی به این سو دغدغه فیلسوفان اخلاق بوده و ادامه دارد و هر کدام به نظریه پردازی و تامل در این حوزه نموده اند..
حوزه اخلاق زیست محیطی تحت تسلط و سیطره دوگانگی ها قرار گرفته است. و این دوگانگی های شاخص از این قرار می باشد: انسان محوری در برابر انسان نا محوری ، فردگرایی در برابر کل گرایی ، اخلاق زیست محیطی در برابر فلسفه زیست محیطی، استعاره سازمند نگرانه در برابر استعاره اجتماع نگرانه ، دیدگاه مبتنی بر شهروند در برابر مصرف کننده ، توجیه مبتنی بر علم تجربی در برابر علم طبیعی ، تعامل در برابر معاضدت .
نگاه انسان محوری در محیط زیست زائیده پیشرفت بشر در همه حوزه ها به خصوص صنعتی شدن میباشد یعنی انسان گرایی و ارزش ذاتی قائل شدن به انسان و همه چیز در زمین و آسمان در خدمت انسان بودن به صورت مستقیم و غیر مستقیم محیط زیست را تحت تاثیر قرار داده و به تخریب زیست و بوم انسان منجر شده است.
همیشه در تحلیل و توجیه پروژهای صنعتی در طبیعت ، روش تحلیل بر مبنای هزینه – فایده روش مرسوم حکومت هاست . به تعبیری منافع اقتصادی به دیگر اولویت های آینده نگرانه پیشی میگیرد و این تحلیل اکثر برای 100 – 500 سال آینده ارزشی به غایت پایین قائل است و ارزشیابی پروژه ها عموما پول محورانه هست و این سیاست معمولا به نفع جوامع مرفه است و جوامع فقیر از این خوان موقت سهمی ندارند و اگر داشته باشند به قدری کم است که قابل مقایسه با جوامع مرفه نیست. و این مسئله بی جهت نیست که وجدان های بیدار جوامع پیشرفته را می آزارد و در جهت رفع و حل مسائل زیست محیطی میکوشند و جوامع فقیر و کمتر توسعه یافته دغدغه های اینچنینی برایشان فانتزی به نظر می آید.
نگرشهای فردگرایانه و کل گرایانه هم منتج به فاجعه های زیست محیطی میگردد کل گرایان معتقدند که حکومت باید امور زیست محیطی را به روشی تدبیر و سامان دهد که بیشترین مصرف کنندگان از آن منتفع شوند اما فردگرایی در برابر چنین دیدگاهی است که معقتد است که فرد به عنوان شهروندی که به ارتقا کمال فردی خویش بوده و به حفظ و اصلاح بهترین سنت ها و رفیع ترین آرمان های اخلاقی جامعه خویش همت میگمارد. سیاست های کل گرایانه عموما به تخریب محیط زیست منجر میشوند .
در این بین عدالت زیست محیطی پیش و روی بشر امروزی قرار میگیرد و سوال اصلی آن اینست که آیا بشر فعلی مسئولیتی در برابر نسلهای آتی دارد؟ نسلهای آینده که نه خیری به ما دارند و نه ضرری ، نسل فعلی چگونه خود را مجاب کند که در برابر این نسلها(آتی) مسئول باشد. دیدگاه و تحلیل هزینه – فایده حکومتها و عدم مسئولیت در برابر نسلهای آتی و قشر کم در آمد در جهان آنها را به تفکری سوق میدهند که از آن به نژاد پرستی زیست محیطی یاد میکنند. نژاد پرستان زیست محیطی به عدالت زیست محیطی بی اعتنا هستند و این بی اعتنایی را با تئوری های اقتصادی توجیه میکنند (این تفکر در مقیاس جهانی مد نظر هست).
انسان محوری در عصر حاضر هم منجر به بحرانهای زیست محیطی گردیده است چون همیشه انسان را دارای ارزش ذاتی دانسته و دیگران را در خدمت انسان تعریف نموده است. انسان نامحوران بر این نکته تاکید دارند که کلیه موجودات زنده از حقوق برابر با انسان در بهره مندی از طبیعت برخوردارند و انسان مغرورانه خود را مرکز و ثقل زمین و آسمان دانسته و همه طبیعت را ابزار برای نیل به سعادت خود ساخته است . منتقدان انسان نامحوران بر این نکته تاکید دارند از منظر بوم شناسی( اکولوژِی ) این تفکر مردود است زیرا طبیعت خود برای تنظیم این اکوسیستم قوانینی دارد و آنرا رعایت میکند و برای نگه داشتن تعادل مجبور به حذف یکی به نفع دیگری است . ولی انسان محوران از تاثیر تکنولوژی بر طبیعت چشم پوشی میکنند و عامدانه مغالطه می نمایند.
تفکرات انسان محورانه هم از تعلیمات دینی وهم باورهای سنتی که انسان اشرف مخلوقات بوده و همه عالم مادی در خدمت بشر می باشد و افزون برآن انسان گرایی عصر مدرن هم بر این نکته از منظر دیگری تاکید دارد و منجر به بحرانهای زیست محیطی گردیده و فیلسوفان محیط زیست را بر این نکته تامل برانگیز سوق داده که جایگاه انسان در جهان را مجددا تعریف نموده و تعهد او را در قبال محیط زیست بازبینی کنند.
شاخصه دیگری که در بحث بحرانهای زیست محیطی مورد بررسی قرار میگیرد بحث تعامل با طبیعت در برابر ضدیت با طبیعت است یعنی معتقدان به تعامل با طبیعت بر این نکته تاکید دارند که طبیعت خود بدون انسان دارای ارزش ذاتی است و ارزش ذاتی انگاشتن انسان طبیعت را خواه ناخواه در برابر فاجعه های اجتناب ناپذیر قرار میدهد و فاجعه ها انسان امروزی را و حیات انرا همراه با طبیعت با خطر مواجه میکند و انقلاب های سبز زاییده و مولود چنین تفکری است که تاکید دارند باید در برابر سیاستهای انسان محور ، مصرف گرا ، و تضاد با طبیعت ایستاد و از خودخواهی های بیش از حد بشر معاصر کاست تا طبیعت به حالت تعادلی خود برگردد .
اکو فمینیسم یا همان بوم شناسی فمینیستی یک انقلاب زیست محیطی در برابر سیاستهای انسان محورانه بشر امروزی است و چنین اعقتاد دارند که سیاستهای سلطه غرب بیشتر درجهت تسخیر طبیعت بر منافع فرضی بشر ، سرکوب زنان ، اقوام ابتدایی و دیگر گروههای زیر دست شکل گرفته است و ذهنیت سلطه را در جهان جاری و ساری نموده است. و ذهنیت سلطه بر ثنویت باوری استوار است که همان ارزشمند بودن یکی در مقابل دیگری است و این برتری ها عبارتند از مردان در مقابل زنان ، آسمان در برابر زمین ، نفس در برابر بدن ، عقل در برابر عاطفه ، فرهنگ در برابر طبیعت ، و پیشرفت در برابر رکود. غربی ها با عضو برتر این دوگانه ها پیوند دارند یعنی مردان ، نفس ، عقل ، فرهنگ ،پیشرفت ، آسمان به عنوان برترین ها و زنان ، بدن ، عاطفه ، طبیعت و رکود به عنوان فروترین ها. چنین دیدگاهی ذهنیت سلطه را پرورش داده و این ذهنیت منجر به در خدمت بودن فرودستان در برابر فرادستان شده است.
فمینیسم بوم شناسانه معتقد است که ذهنیت سلطه همیشه به محیط زیست آسیب رسانده و برای تغییر این چنین ذهنیتی باید جایگاه این فرادست و فرودست تغییر یافته و اهمیت فرودستان ارتقا یافته تا محیط زیست از آسیب بیشتر مصون گردد. تفکرات زنانه بیشتر در جهت تعامل با طبیعت است تا تضاد با طبیعت و بالعکس تفکرات مطابق با الگوهای مذکرانه منجر به تخریب محیط زیست شده است و بحرانهای فعلی رابه تبعیت از این الگوها مربوط میدانند.
بررسی این دیدگاههای دوگانه ما را به تامل در این مهم (بحران زیست محیطی ) وا میدارد تا نسبت به طبیعت و محیط زیست خود مسئولانه و دیگر خواهانه و با تعامل و انسان نامحور برخورد کنیم تا بحرانهای موجود در محل زندگی خود را در سطح کلان مدیریت کنیم و از پیشروی چنین بحرانهایی جلوگیری نماییم. چنانچه از فقرات این نوشته برآمد اجبارا ذهنیت خود را در باب طبیعت تغییر داده و به تعبیری از ذهنیت سلطه خود دور گردیم تا طبیعت نفسی بکشد و خود را احیا نماید مادام این ذهنیت در بین انسانهای ساکن در همه جوامع بشری تغییر نیابد این بحرانها روز به روز گسترده تر شده و گریبان ما را خواهد گرفت.
سرنوشت دریاچه ارومیه برای نگارنده ملموس ترین نمونه برای ذهنیت سلطه بشر بر طبیعت هست و مادام این ذهنیت سلطه خود را تغییر ندهیم گذشت زمان به ضرر ما خواهد بود و این مهم را میتوانیم بر دیگر بحرانهای زیست محیطی موجود در ایران تعمیم دهیم و در مقیاسی جهانی بحرانهای جهانی را از منظر خود بگذرانیم و آنگاه است که عمق فاجعه را درک خواهیم کرد.
این نوشته چندی بود که بصورت بالقوه(هنگام تحصیل در رشته فلسفه با گرایش اخلاق) در ذهنم جولان میداد و بانی به بالفعل در آمدنش به این زودی مدیون جناب محمد بابایی بالانج عزیز می باشد.
منابع :
1- دانشنامه فلسفه اخلاق : پل ادورادز ترجمه انشا الله رحمتی
2- اخلاق زیست محیطی : لویی پویمان