به زبان ترکی: ترکی نام مجموعهای از زبانهای مرتبط با هم است که به گروه زبانهای آلتایی تعلق دارد. مردمانی که به زبان ترکی سخن میگفتند، از دیرباز در سرزمینهای گستردهای زندگی میکردند که از شرق ترکستان تا غرب آسیا (و شرق اروپا) را در بر میگرفت و گویشهای گوناگون این زبان سنت ادبی شفاهی و مکتوب پرمایهای را شامل میشد. ورود اسلام به این سرزمینها نقش مهمی در تحول زبان ترکی داشت که یکی از بارزترین نمودهای آن، پذیرش واژههای وامگرفته از عربی و فارسی، و نیز شکلگیری سنت ادبی است که به خط عربی نوشته میشد. از آنجا که اسلام از طریق ایرانیان به این سرزمینها راه یافته بود، ترکان فرهنگ اسلامی را در شکل ایرانیشدۀ آن پذیرفتند. به همین سبب، یکی از اجزاء مهم این فرهنگ که ادبیات فارسی بود، نقش تعیینکنندهای در جریان شکلگیری ادبیات ترکی پس از اسلام داشت. به این ترتیب، ترکان با الهام از ادبیات فارسی، افزون بر وزنهای هجایی ترکی، قالبهای شعری فارسی چون قصیده، غزل، رباعی و مثنوی را نیز به کار گرفتند (کوپریلی، 21-24؛ برنبائوم، 79؛ قره مصطفى، «ادبیات...»، 349).
ادبیات مکتوب ترکی که به این ترتیب شکل گرفت، در دو گویش ترکی شرقی و ترکی غربی تحول یافت. ادبیات ترکی شرقی درواقع ادامۀ گونهای از گویش اویغوری بود که از حدود سدۀ 5 ق/11م شروع به شکلگیری کرد و تا سدۀ 9ق/15م در هرات به اوج شکوفایی خود رسید. ادبیات ترکی غربی نیز که متشکل از گویشهای آذری و عثمانی بود، خود از گویش اغوز تحول یافت و از سدۀ 7ق/13م به تدریج ظاهر شد و در سدۀ 9ق به کمال رسید (کوپریلی، 131-133؛ عزّ، 683؛ قرهمصطفى، همان،350).
الف ـ ادبیات ترکی شرقی: گویش ترکی شرقی زبانی ادبی بـود که از سدۀ 5 تا اواخر سدۀ 13ق اقوام ترک همۀ سرزمینهای میان ترکستان شرقی تا آناتولی به آن سخن میگفتند. این گویش در سیر تحول خود 3 دوره را پشت سر گذاشته است:
1. دورۀ قرهخانـی: که در طـی آن این گـویش ــ که همچنیـن خاقانیه و ترکی میانه نیز نامیده میشود ــ در فاصلۀ سدههای 5-6ق/11-12م، در شرق و غرب ترکستان، بهویژه در کاشغر و حوالی آن ــ که در آن منطقه مرکزیت داشت ــ بهتدریج رشد یافت و تحول خود را از زبان اویغوری آغاز کرد و به نخستین زبان ادبی ترکان مسلمان تبدیل شد. از برجستهترین آثاری که در این گویش به وجود آمد، میتوان به اینها اشاره کرد: قوتاد قوبیلیگ، اثر یوسف خاص حاجب، که کتابی از نوع سیاستنامه است و اصول رفتار و منش درست برای حاکمان و دیگر طبقات جامعه را دربر دارد و در قالب مثنوی سروده شده است؛ کتاب عتبة الحقائق، اثر ادیب احمد یوکنکی، که اثری به نظم، دربارۀ اصول اخلاق اسلامی است و نوعی پندنامه به شمار میآید؛ ترجمۀ قرآن به زبان ترکی (کوپریلی، 23-24, 131, 160-161؛ عز، 684؛ دنکوف، 1-3).
2. دورۀ خوارزمی ـ اردوی زرین: در این دوره، یعنی از سدۀ 7ق به بعد، زبانی نوشتاری در خوارزم، در مصب سیردریا، از ترکی قرهخانی تحول یافت و از آنجا به اردوی زرین رسید. برخلاف ترکی خاقانیه، این گویش عناصر اغوزی و قبچاقی را نیز در خود داشت و دو نمونه از شاخصترین آثار آن قصص الانبیاء رابغوزی (710ق) و نهجالفرادیس(761ق) اثر محمود کردری است (عز، 684-685).
3. دورۀ جغتایی:گویش جغتایی در طی دورۀ تیموری در سدۀ 9ق در آسیای میانه، در شهرهایی چون سمرقند، هرات، بخارا، خیوه، فرغانه و کاشغر تحول خود را آغاز نمود و در سرتاسر مناطق شرقی گسترش یافت و سرانجام در هرات، در دربار سلطان حسین بایقرا به اوج شکوفایی خود رسید. سرشناسترین ادیب و شاعر این دوره امیر علیشیرنوایی (د 906ق) است که آثار متعددی همچون مجالس النفائس، در شرح احوال شاعران ترک، میزان الاوزان در عروض و نسائم المحبة من شمائم الفتوة، در شرح احوال صوفیان ترک دارد. این اثر اخیر که با استفاده از نفحات الانس جامی و منابع دیگر نوشته شده است، از جمله آثار ادبیِ دارای مضامین عرفانی در گویش جغتایی به شمار میآید (همو، 685-686؛ قره مصطفى، همان، 351؛ برنبائوم، 80-81).
برجستهترین نمایندۀ ادبیات صوفیانۀ ترکی شرقی احمد یسوی (د 562 ق) و منظومۀ دیوان حکمت او ست. وی از صوفیان نامدار ترک است که احتمالاً در نیمۀ سدۀ 5 ق در سایرام به دنیا آمد و پس از چندی به شهر یَسی (در ترکستان) رفت و در آنجا به ارسلان بابا، از صوفیان آن منطقه پیوست و تا هنگام مرگ او از جملۀ مریدانش ماند. پس از آن به خواجه یوسف همدانی دست ارادت داد، از وی خرقه گرفت و یکی از 4 خلیفۀ او شد. وی سرانجام به یسی بازگشت و در همانجا درگذشت (کوپریلی، 61-72؛ نیز نک : ه د، احمد یسوی). احمد یسوی در میان ترکان اطراف سیر دریا، تاشکند و مناطق دورتر پیـروان بسیار یافت و طریقـۀ یسویـه ــ که به دست او شکل گـرفت ــ پس از او در همۀ سرزمینهای شرقی و غربی، تا خوارزم و قبچاق، خراسان، آذربایجان و حتى آناتولی گسترش پیدا کرد. در واقع، اهمیت شخصیت احمد یسوی بیشتر از آن جهت است که طریقهای برای ترکان به وجود آورد که تا چندین سده پس از او به حیات خود در میان آنان ادامه داد و خود خاستگاه طریقههای دیگری چون بکتاشیه گردید (بارتولد، 111-112).
دیوان حکمت منظومهای منسوب به احمد یسوی است که تا دورههای معاصر نیز در میان ترکان شرقی و شمالی بسیار محبوب بوده است. دیوان حکمت متشکل از دو بیتیها یا «حکمت»هایی به وزن هجایی است که در آنها مضامین صوفیانه، داستانهای مربوط به زندگی پیامبر(ص)، حکایتهای پندآمیز و موضوعات معادشناسانه، با بیانی ساده و به دور از تصویرپردازی آمده است. این کتاب، بهویژه از آن نظر که یکی از کهنترین متنهای به جا مانده از گویش ترکی شرقی است و در همان دایرۀ زبانیقوتادقوبیلیگ قرار میگیرد، از نظر زبانشناسی و مطالعۀ تحولات این گویش اهمیت بسیار دارد (کوپریلی، 140-145؛ بارتولد، همانجا). در دیوان حکمت، برخلاف آثار شاعران متصوف پارسیگوی که در آنها مضامین عاشقانه، صور خیال و ظرافتهای شعری بسیار به کار رفته است، اثری از تصوف سُکری صوفیان خراسان و شور و جذبۀ عاشقانۀ آنان دیده نمیشود و در آن، مفاهیم صوفیانه در کنار موضوعات حکمی و شرعی، با زبانی ساده و بیانی که عامه قادر به درک آن باشند، در قالب اشعار هجایی سروده شده است. این اشعار از دیرباز در میان اقوام ترک با موسیقی همراه بود و در گردهماییهای آنان با آهنگهای خاصی خوانده میشد (کوپریلی، 149، حاشیۀ 39؛ هیئت، 66-67).
با آنکه به نظر برخی محققان دیوان حکمت از نظر ادبی اهمیت چندانی ندارد، این اثر به سبب ویژگیهای دیگرش تا قرنها سرمشق شاعران و متصوفان ترک قرار گرفت و آثار متعددی به سبک آن به وجود آمد. یکی از نخستین کسانی که اشعاری به سبک دیوان حکمت سرود، حکیم سلیمانآتا یا سلیمان باقیرغانی، خلیفۀ سوم احمد یسوی بود که آثاری چون کتاب باقیرغان، کتاب آخرزمان و کتاب مریم منسوب به او ست. از میان این آثار که تا دورۀ معاصر نیز در آسیای میانه همچنان با اشتیاق مطالعه میشدهاند، کتاب باقیرغان که به نام «مجموعۀ اشعار حکیم سلیمان آتا» نیز مشهور است، در واقع منظومۀ صوفیانهای است که در آن اشعار مختلف به اوزان هجایی و عروضی، از شاعران مختلف با تخلصهای گوناگون یافت میشود و چنین به نظر میرسد که در طول زمان، شاعران مختلف ترک اشعار صوفیانهای را که سروده بودند، بهتدریج به این منظومه افزودهاند. اشعاری که در این مجموعه با تخلصهای گوناگونِ خودحکیم آتا آمده است، از نظر مضمون، سبک و گرایش عرفانی بسیار شبیه به اشعار موجود در دیوان حکمت است (کوپریلی، 172-175).
پس از حکیم سلیمان آتا، پیروی از او و نیز از سبک احمد یسوی در میان صوفیان یسوی و حتى نقشبندی که از ذوق شعری بهرهای داشتند، مرسوم شد و شاعران متعدد منظومههایی به سبک حکمت سرودند. این نکته که در طی چندین سده در سبک سرایش و مضامین این حکمتها تغییر چندانی به وجود نیامد، نشان از آن دارد که درویشان یسوی برای این سبک نوعی تقدس و حرمت قائل بودند و تخطی از آن را روا نمیشمردند؛ اما با گذشت سالهای پی در پی و راه یافتن تدریجی اوزان عروضی به فضای ادبیات صوفیانۀ ترک، و نیز تحت تأثیر آثار امیرعلیشیر نوایی، از حدود سدۀ 10ق/16م بهتدریج برخی از شاعران صوفی این اوزان را به کار گرفتند و مناجاتنامهها و حکایتهایی سرودند. با این همه، حتى پس از رواج وزن عروضی نیز، سبک کهن حکمت همچنان پابرجا بود و هرگز به کلی از میان نرفت (همو، 167-168).
در کنار این گونه شاعران متصوف که بیشتر با خانقاهها و تکیهها در ارتباط بودند، گروه دیگری از شاعران مردمی نیز به ظهور رسیدند که «بخشی» یا «عاشق» نام داشتند و ادامهدهندۀ سنت «اوزان»ها یا «باقسی»های کهن ترک بودند. اینان ساز در دست از محلی به محل دیگر میرفتند و همراه با نواختن ساز خود، اشعاری مطابق با ذوق و درک مردم عادی میخواندند که از یک سو وابسته به فرهنگ عامۀ آن سرزمینها، و از سوی دیگر وابسته به سنت صوفیانۀ یسوی و نقشبندی بود. این اشعار مضامینی چون باورهای دینی، زندگینامۀ اولیا، حماسههای کهن و جز آنها داشت و بیشتر به وزن هجایی سروده میشد و به همین سبب مردم از آن بسیار استقبال میکردند و در مجموعههایی به نام کتاب بخشی گردآوری میشد. با این همه، این اشعار به سبب ماهیت «نیمه دینی» خود، به اندازۀ حکمتهای صوفیان تقدس و احترام نداشت (همو، 169-170). همین سنت ادبی در دورههای بعد در ادبیات ترکی غربی نیز شکل گرفت که به آن اشاره خواهد شد.
بـ ادبیات ترکی غربی: ترکان اغوز که یکی از شاخههای بزرگ و مهم ترکان هستند، در سدۀ 2ق از ترکان دوغوز ـ اقوز در ترکستان شرقی جدا شدند و در سرزمین سیحون استقرار یافتند و از سدۀ 4ق به تدریج اسلام آوردند. این قوم در اواخر سدۀ 4ق مهاجرت خود به سوی شرق را آغاز کردند و در نیمۀ سدۀ 5 ق دولت قدرتمند سلجوقی را به وجود آوردند که قلمرو آن، مناطق گستردهای از ترکستان تا آناتولی را دربر میگرفت. این دولت که تا هنگام مرگ ملکشاه (485ق) با قدرت و شکوه بر سر کار بود، پس از مرگ او به بخشهای مختلف تقسیم شد و بهتدریج رو به افول نهاد. با این همه، سلجوقیان روم که بر آناتولی حکومت میکردند، تا مدتها پس از آن با اقتدار به حاکمیت خود ادامه دادند و در قونیه که پایتخت آنان به شمار میآمد، با حمایت از ادیبان، هنرمندان و صوفیان به ترویج فرهنگ ایرانی و زبان فارسی پرداختند.
در همین دوران، مهاجرت اقوام اغوز یا ترکمنان به سوی آناتولی ادامه داشت و استقرار هر چه بیشتر آنان در سرزمینهای آسیای صغیر، بهتدریج موجب رواج و استیلای زبان و فرهنگ ترکی در این سرزمین گردید، چندان که تا اواخر حکومت سلجوقیان روم، این زبان به گستردگی در این منطقه رایج شد. با این همه، از همان ابتدای مهاجرت ترکها، در آسیای صغیر به آهستگی دو لایۀ فرهنگی یا تمدنی مختلف شکل میگرفت، زیرا گروهی از ترکان که در شهرها ساکن میشدند، در برخورد با فرهنگهای ایرانی، عربی و بیزانسی موجود در شهرها، بهتدریج از آنها تأثیر میپذیرفتند و بهویژه، تحت تأثیر فرهنگ و ادب ایرانی قرار میگرفتند؛ و گروهی دیگر که بیشتر مهاجران ترکمن را تشکیل میدادند و در روستاها و مناطق دور افتاده ساکن میشدند، به سبب آنکه از تأثیرات خارجی به دور بودند، آداب، سنن و باورهای قومی خود را حفظ میکردند و هویت فرهنگی بومی خود را داشتند. این دوسطحی بودن فرهنگ در آناتولی، در کیفیت انتشار اسلام و تصوف در میان ترکان نیز نقش داشت، به طوری که در مناطق شهری طریقههایی چون مولویه رواج یافتند که در خانقاهها متمرکز بودند، آداب و آیینهای پرداخته و مفصل، و موسیقی و ادبیات خاص خود را داشتند و از کمکهای مالی حکومتها، بهویژه سلجوقیان، در قالب اوقاف، هدایا و جز آنها برخوردار بودند. در حالی که در مناطق دور از شهرها، طریقههای یسویه، بکتاشیه، قلندرها، حیدریها، علویان، اهل فتوت و اخیان و جز آنها مردم را به خود جذب میکردند و گاه باورها و آیینهایی داشتند که با معیارهای اهل شریعت موافق نمیافتاد. این طریقهها اگر در شهرها نیز رواج مییافتند، بیشتر پیروانی در میان طبقۀ متوسط داشتند (کوپریلی، 233-234؛ گولپینارلی، «مولویه...1»، 445-447؛ قره مصطفى، «تصوف...2»، 175-177).
با از میان رفتن دولت سلجوقیان روم، و فتح قونیه توسط محمد قرهمان اوغلو در 676 ق/1277م، در متون دولتی زبان ترکی جایگزین زبان فارسی شد و روزبهروز زبان فارسی را در این منطقه به عقب راند. پس از آن بهتدریج در آناتولی ادبیات ترکی مکتوبی شکل گرفت که خود ریشه در گویش اغوز داشت و محققان آن را گویش ترکی غربی خواندهاند. از آنجا که تحول حکومتها چندان تغییری در لایههای فرهنگی جامعۀ آناتولی به وجود نیاورد، با قدرت گرفتن تدریجی زبان ترکی و شکلگیری ادبیات مکتوب آن ــ که میتوان گفت با دو سده تأخیر نسبت بـه ادبیات ترکی شرقـی به ظهور رسید ــ در دورۀ عثمانی به تدریج 3 گونه ادبیات منظوم بر مبنای گویش ترکی غربی تحول یافت که الگوی شکلگیری آن از ساختار اجتماعی جامعۀ عثمانی بود:
1. ادبیات دیوانی: اینگونه ادبیات برای طبقات بالای اجتماع، تحصیلکردگان و روشنفکران سروده میشد و در مضمون، عروض و سبک خود تابع شعر فارسی بود و در آن، شاعران بیشتر به موضوعات عاشقانه چون می و معشوق، وصف طبیعت و نیز مضامین عرفانی، اخلاقی و دینی میپرداختند. با آنکه شاعران دیوانی در ابتدا اشعار خود را به زبان و بیان مردم عادی ترکزبان میسرودند، اما اندکاندک، با به کار بردن واژههای فارسی و عربی هرچه بیشتر در اشعار خود، از زبان مردم کوچه و بازار فاصله گرفتند و بیانی تصنعی را برگزیدند. در شعر دیوانی، مثنوی، قصیده و غزل رایجترین قالبها بودند و به سبب موضوعات مشترک، بنمایههای محدود و غلبۀ اشکال و قالبهای ثابت، شاعران فرصت و توانایی اندکی برای نوآوری داشتند (برنبائوم، 82؛ عز، 688-689).
در این گونه از ادبیات، در طی چند سده مثنویهای متعددی دربارۀ داستانهای یوسف و زلیخا، لیلی و مجنون، و شیرین و فرهاد سروده شد که از آن میان مثنوی لیلی و مجنون فضولی، مثنوی شیرین و فرهاد شیخی، و اسکندرنامۀ احمدی مشهورتر از بقیهاند. همچنین مثنویهایی نیز دربارۀ موضوعات دینی و عرفانی به وجود آمد که از جملۀ آنها مولِد، سرودۀ سلیمان چلبی بورسوی (د 825 ق) و محمدیه، سرودۀ یازیجی اوغلو محمد بیجان ــ که هر دو متشکل از اشعاری در بزرگداشت میلاد پیامبرند ــ معروفتر و پرخوانندهتر از مثنویهای دیگرند. پس از این دو، این مثنویها را نیز میتوان نام برد: فرحنامه، سرودۀ خطیب اوغلو (د 828 ق) که دربر دارندۀ 100 حدیث و حکایت کوتاه، مربوط به آموزشهای دینی و شرعی است؛ ترجمۀ گلشن راز شبستری به ترکی، اثر شیخ الوان شیرازی که نقش مهمی در غنیتر کردن اصطلاحات تصوف به این زبان داشت؛ خضرنامۀ محمد داد سلطان (د 900ق) که دربارۀ سیر و سلوک صوفی و تجربۀ عشق الاهی است؛ وحدتنامۀ شیخ عبدالرحیم که در آن داستان منصور حلاج، موضوع وحدت وجود و عشق الاهی مطرح شده است.
شاعران دیوانی در دیگر قالبهای عروضی نیز توانایی و ذوق خود را آزمودند و اشعار پخته و شایان توجهی به وجود آوردند که برخی از مهمترین آنها ست: فضولی بغدادی (د 963ق) که افزون بر آثار ترکی متعدد همچون مثنوی لیلی و مجنون و حدیقـة السعداء، آثار دیگـری نیز به زبـان فارسی دارد؛ خیالی (د 964ق) که در برخی تذکرهها به حافظ آسیای صغیر شهرت یافته است و در اشعارش مضامین صوفیانه را با سادگی، رندی، بیآلایشی و عدم تعلق به دنیا درمیآمیزد؛ لامعی (د 938ق) که افزون بر ترجمۀ آثار متعدد فارسی به زبان ترکی، خود نیز آثـاری چون مثنـوی فرهادنامـه به زبـان ترکـی دارد؛ نشاطـی (د 1085ق) که آغازگر سبک هندی در آسیای صغیر بوده است و استاد شاعرانی چون نائلی، فهیم، ناظم و کاملی به شمار میآید؛ نائلی (د 1077ق) که از شاعران غزلسرای برجستۀ ترکی است و بزرگترین نمایندۀ سبک هندی در ادبیات عثمانی به شمار میرود و تأثیر اندیشههای صوفیانه در اشعار او آشکار است (آیدین، 43، 52، 54، 60؛ برنبائوم، 82-84؛ عز، 689-690؛ قره مصطفى، «ادبیات»، 351-352؛ تارلان، 12-13، 16، 22-23؛ تکین، 357).
یکی از ویژگیهای شعر دیوانی ترکی آن است که به رغم عدم تعلق مستقیم آن به طریقههای صوفیه و نظام خانقاهی در آسیای صغیر، گرایش به تصوف و مضامین عرفانی به روشنی در بسیاری از نمونههای آن به چشم میخورد. بسیاری از شاعرانی که از نظر سبک، کاربرد وزن عروضی و قالبهای شعری معین، و نیز از نظر شیوۀ بیان از شاعران دیوانی به شمار میآیند، در اشعار خود به مضامین عرفانی و صوفیانه پرداختهاند. افزون بر این، بسیاری از شاعران دیوانی که نقش مهمی در تحول و غنای این شاخه از ادبیات ترکی داشتند، به طریقۀ مولویه وابسته بودهاند. اهمیت نقش این شاعران تا آنجاجست که برخی محققان مولویه را از بنیانگذاران ادبیات دیوانی شمردهاند و نیز جایگاه آنان در پیدایش و گسترش ادبیات دیوانی را بسیار با اهمیت دانستهاند. به باور آنان، این جریان نخست با سرودن اشعار ترکی توسط سلطان ولد، فرزند مولانا جلالالدین آغاز شد و پس از آن، مولویه که بهتدریج در محیطی ترکی از زبان فارسی فاصله میگرفتند، به سرودن اشعار خود به زبان ترکی روی آوردند و اندکاندک در این زمینه به توفیقات بسیار دست یافتند. از جملۀ این شاعران میتوان به نفعی (د 1045ق)، ندیم (د 1143ق)، نشاطی احمد دده (د1084ق)، نابی (د 1124ق)، اسرار دده (د 1211ق) و شیخ غالب یا غالب دده (د 1214ق) اشاره کرد که همه از صوفیان طریقۀ مولویه بودند. از این میان، غالب دده ــ که با پیروی از شیوۀ نشاطـی ـ نائلـی و در ادامۀ مکتب آنان، سبک هندی را در سرودن اشعار ترکی خود برگزید ــ مشهورتر از دیگران است. وی در این سبک به پایـهای رسید که کمتر شاعر ترکـی به آن دست یافتـه است، اما در عین حال، با بیان اندیشههای عرفانی خود به سبک هندی و استفاده از صورخیال و ظرافتهای بیانی، ساختار ادبی پیچیدهای را به وجود آورد که مردم عادی چندان قادر به درک آن نبودند. از اینرو، برخی محققان بر آن باورند که غالبدده با همۀ نوآوریها و تواناییهای ادبی خود، شعر دیوانی ترکی را به مرحلهای رساند که فراتر رفتن از آن ممکن نبود و به همین سبب، وی زمینۀ لازم را برای افول ادبیات دیوانی در سدۀ 18م فراهم نمود (گولپینارلی، 177-178، نیز، «مولویه»، 446-454؛ عز،690؛ شیمل، «ابعاد...1»، 231؛ تارلان، 13-18).
2. ادبیات تِکه (تکیه، خانقاه) یا ادبیات صوفیانه: ادبیات منظومی است که پیوند نزدیکی با طریقههای صوفیه داشت و توسط شاعرانی که بیشتر آنها به یکی از این طریقهها وابسته بودهاند، سروده شده است. مضامین عرفانی و مفاهیم مربوط به اندیشه و جهانبینی تصوف، موضوع مشترک این اشعار است و بسیاری از آنها به هدف ترویج دیدگاههای عرفانی متصوفه، و یا خوانده شدن همراه با موسیقی خانقاهی سروده شدهاند. شاعران در ادبیات تکه اشعار خود را بیشتر در اوزان هجایی و یا رباعی، و به زبان عامۀ مردم، با حداقل کاربرد واژههای عربی وفارسی، و نیز با به کار گرفتن عناصر فرهنگی و حماسی بومی سرودهاند. به همین سبب، شعر خانقاهی یا شعر تکه از همان ابتدا جایگاه مهمی در میان مردم ترک یافت و در طی چندین سده، شاعران متعدد بنا به گرایشها و باورهای صوفیانۀ خود اشعار نغزی سرودند که تا زمان حاضر نیز در میان مردم زندهاند (تکین، 350-351؛ عز، 690؛ برنبائوم، 84؛ گولپینارلی، یونس امره، 169-170).
از جملۀ شاعرانی که این گونۀ ادبیات را در سدههای 7 و 8 ق/ 13 و14م به وجود آوردند و از پیشگامان ادبیات صوفیانۀ خانقاهی به شمار میروند، میتوان به احمد فقیه، شیاد حمزه، گلشهری، بهاءالدین سلطان ولد و عاشقپاشا اشاره کرد. احمد فقیه که ظاهراً در سدۀ 7ق، و در عهد سلجوقیان روم میزیست، دو مثنوی با عنوانهایچرخنامه و کتاب اوصاف مساجد الشریفه دارد که بهویژه چرخنامۀ او دربر دارندۀ مفاهیم عرفانی است (آیدین، 26؛ هیئت، 120؛ گولپینارلی، همان، 130)؛ شیاد حمزه نیز که در تذکرهها جزئیاتی دربارۀ زندگی او نیامده است، شاعری متصوف و اهل کرامت، احتمالاً در سدۀ 7ق بود. وی اشعار عرفانی و دینی بسیاری داشته است که بیشتر آنها از میان رفته، و تنها شمار اندکی از آنها در تذکرهها آمده است (کوپریلی، 236، حاشیۀ 79؛ هیئت، همانجا)؛ گلشهری که از مردم قیر شهر بود، از شاعران متصوف برجسته در سدۀ 8 ق به شمار میآید که ترجمهای منظوم از منطق الطیر عطار را به ترکی سرود. اشعار گلشهری نسبت به دیگر شاعران معاصر او هنرمندانهتر، بینقصتر و زیباتر است (کوپریلی، 239-240, 241، حاشیۀ 85؛ هیئت، 124)؛ سلطان ولد (د 712ق) نیز از دیگر شاعران نخستین ترک به شمار میآید که در 3 اثر خود یعنی دیوان، ابتدانامه و انتهانامه اشعار ترکی بسیاری دارد، اما برخی محققان این اشعار او را نسبتاً خام و فاقد زیباییهای هنری معمول در دورههای بعد دانستهاند (کوپریلی، 237-239؛ گیب، I/151-157؛ گولپینارلی، «مولویه»، 60-62). عاشق پاشا که ظاهراً از نوادگان بابا الیاس خراسانی بود، نیز از دیگر شاعران نامدار معاصر یونس امره در سدۀ 8 ق بود. وی منظومۀ غریب نامۀ خود را با تأثیر آشکار از مثنوی مولانا، در قالب مثنوی سرود و کوشید تا در آن آداب سلوک و مفاهیم عرفانی را به ترکانی که با زبان فارسی آشنایی نداشتند، بیاموزد. برخی از محققان او را از پیروان سبک یونس امره به شمار آوردهاند (کوپریلی، 241-242؛ هیئت، همانجا؛ گولپینارلی، همان، 443؛ گیب، I/176-187). گفتنی است که اشعار این شاعران بیشتر در وزن عروضی، و گاه در وزن هجایی سروده شده است. با این همه، در سیر تحول شعر خانقاهی، شاعران صوفی بهتدریج هرچه بیشتر به وزنهای هجایی روی آوردند و به زبان تودههای مردم شعر سرودند؛ زیرا به این ترتیب با مخاطبان خود که بیشتر از عامۀ مردم بودند، ارتباط بهتری برقرار میکردند و مفاهیم مورد نظر خود را به سبب درک آسان آن، به سادگی به مردم انتقال میدادند (گولپینارلی، همان، 443-444).
بدون تردید در این زمینه یونس امره موفقترین، تأثیرگذارترین و پرطرفدارترین شاعران صوفی بوده است که اشعار او در مدت کوتاهی به گستردگی مورد استقبال و پذیرش طبقات اجتماعی مختلف در آسیای صغیر و حتى مردم آذربایجان قرار گرفت و جایگاه منحصربهفردی یافت که تا سدۀ حاضر نیز هنوز آن را حفظ کرده است. دربارۀ جزئیات زندگی یونس امره اطلاعاتتاریخی چندانی دردست نیست. آنچه به یقین در اینباره میتوان گفت آن است که وی در نیمۀ دوم سدۀ 7 و نیمۀ اول سدۀ 8 ق زندگی میکرد و از مریدان و خلفای طاپدوق امره بود. طاپدوق امره خود یکی از صوفیان آناتولی بود که بیشتر عمرش را در گوشۀ عزلت سپری کرد. بنابر روایاتی که دربارۀ زندگی یونس امره در تذکرهها آمده است، وی مردی امّی بود، اما آشنایی او با مثنوی مولانا ــ که از خلال اشعارش آشکار است ــ و نیز آشنایی او با داستانهای زندگی انبیا و اولیا و حتى اساطیر کهن ایران، و بالاتر از همه، شناخت عمیق او از معارف عرفانی و مفاهیم صوفیانه، محققان را بر آن داشته است که امی بودن او را به معنای نداشتن تحصیلات رسمی و بهره نبردن از آموزش مرتب در زمینۀ ادبیات و معارف دیگر تفسیر کنند (کوپریلی، 257-274؛ گیب، I/169-170؛ گولپینارلی، یونس امره،50, 81-89 ff.؛ شیمل، «ابعاد»، 329-330؛ والش، 177-178؛ حلمان، 18-22).
یونس توانست اندیشههای عرفانی و مضامین عاشقانه را با احساسات انسانی همچون شوق زندگی، حسرت بر گذرایی عمر بشر و اندوه مرگ را به زیبایی و لطافتی هرچه تمامتر با یکدیـگـر تلفیق کند و آنهـا را در اشعـار خـود ــ کـه بیشتر در اوزان هجـایی اصیل سروده شدهاند و «الاهی» نامیده میشوند ــ بیان نماید. در الاهیهای یونس امره، اشیاء بیجان و اجزاء طبیعت پیرامون زنده میشوند، از خود احساساتی شبیه انسانها نشان میدهند، ذکر خدا میگویند و در نهایت با انسان همسو و همدل میشوند. در این میان، انسان خود را با همۀ هستی یکی و همراه مییابد و در کنار دیگر اجزاء هستی به ذکر خدا میپردازد (کوپریلی، 305 ff.؛ حلمان، 28-31؛ گولپینارلی، همان، 183-193؛ شیمل، همان،330-334، «تصوف...1»،226-228؛ والش،179-184).
تنها اثر باقیمانده از یونس امره دیوان او ست که در ابتدای آن یک مثنوی قرار دارد که خود در دنبالۀ مقدمهای منثور آمده است. در این مثنوی که در برخی از منابع «رسالة النوشیة» نیز نامیده شده، حکایتهای مختلف در کنار موضوعات اخلاقی و عرفانی بیان شده است. پس از این مثنوی طویل، مناجاتی کوتاه، و سپس «الاهی»های او ست که به ترتیب الفبایی مرتب شده است و عرفانیترین، اصیلترین و زیباترین اشعار او را تشکیل میدهد. یونس امره همچنین شطحیاتی نیز به ترکی دارد که در دیوان او گردآوری شدهاند و از جمله نمونههای برجستۀ اینگونه اشعار در زبان ترکی بهشمار میروند (کوپریلی، 239-300؛ گیب، I/167؛ تکین، 354؛ گولپینارلی، همان، 122-140).
از آنجا که الاهیهای یونس از همان ابتدا بر دل مردم ترکزبان نشست و به گستردگی رایج گشت، در طول زمان شاعران متعددی از سبک او پیروی کردند و الاهیهایی به شیوۀ او سرودند و حتى تخلص او را به کار بردند. طرفه آنکه گردآورندگان دورههای بعد نیز این اشعار را در کنار اشعار یونس امره در دیوان او جای دادند. اما این الاهیها که به تعبیر گولپینارلی، از آنِ «یونسهای دیگر»ند، از نظر زبان و مضامین از الاهیهای اصیل یونس متفاوتاند و برخی محققان در سدۀ 20م کوشیدهاند تا با استفاده از معیارهای زبانشناسانه و ادبی آنها را از الاهیهای یونس جدا کنند (همان، 146-153، نیز 176، 180-181؛ کوپریلی، 290-291؛ والش، 178؛ تکین، 355؛ شیمل، «ابعاد»،330).
هنر یونس امره در سرودن اشعار عرفانی مورد تقلید شاعران دیگری نیز بوده است که تخلص خود را به کار بردهاند و یا دیوانهای مستقل به نام خود داشتهاند. از میان این شاعران میتوان به عاشق پاشا (د 733ق)، قایغوسوز ابدال (د سدۀ 9ق)، حاجی بیرامولی (د 833 ق)، اشرف اوغلو عبدالله رومی ازنیکی (د 837 ق) و بسیاری دیگر اشاره کرد. افزون بر اینها، بسیاری از «عاشق»ها یا شاعرانی که اشعار خود را همراه با نواختن ساز میخواندند، نیز از پیروان سبک یونس امره بودهاند (کوپریلی، 338-341, 344؛ تکین، 356؛ گولپینارلی، یونس امره، 153-157).
در دورههای پس از یونس امره شعر تکه یا خانقاهی در دو گروه عمدۀ طریقتی شکل گرفت:
الف ـ ادبیات علوی ـ بکتاشی: طریقۀ بکتاشیه یکی از طریقههای صوفیه در آناتولی است که سلسلۀ مشایخ آن به حاجی بکتاش ولی (ه م) باز میگردد. این طریقه که از همان ابتدا به سبب گرایشهای شیعی و آداب خاص خود از دیگر طریقههای صوفیه در آسیای صغیر متمایز بود، بهتدریج با دیگر جریانهای غیرسنی و اغلب معترضِ موجود در این منطقه نیز درآمیخت و اندیشههای باطنی، گرایشهای علوی و دیدگاههای حروفی را هم در خود پذیرفت. مشایخ بکتاشی که «بابا» نامیده میشدند، بیشتر از طبقات پایین اجتماع بودند و همواره پیوند نزدیکی با تودههای مردم داشتند. آنان برای برقرار کردن رابطه با مخاطبان خود و جذب آنان، از اشعاری بهره میبردند که در اوزان هجایی سروده شده بود و همراه با موسیقی ترنم میشد. باباهای بکتاشی با استفاده از چنین اشعاری ــ که در میان آنها به «نَفَس» شهرت داشت ــ باورهای صوفیانه و اعتقادات عرفانی خود را به مخاطبان عادی منتقل میکردند. در این اشعار موضوعاتی چون مدح پیامبر(ص)، علی(ع) و اهل بیت و ابراز محبت بسیار نسبت به آنان، تولا و تبرا، ستایش امامان دوازدهگانه (که در میان آنان به «دُوازمان» مشهورند)، مراثی امام حسین(ع)، مدح حاجی بکتاش ولی و دیگر پیران بکتاشی ـ علوی، ابیاتی دربارۀ لباس خاص این طریقه و معانی رمزی آن، و نیز دربارۀ آداب و آیینهای خاص طریقۀ بکتاشیه یافت میشود. همچنین، در نفسهای بکتاشی بیشتر شوخطبعی، طنز و شیطنتی دیده میشود که در خطاب به خداوند، گاه جسورانه و کفرآمیز مینماید و گفتههای نقل شده از «عقلاء مجانین» صوفیه را به یاد میآورد (کوپریلی، 349-353؛ برج، 73, 88-95؛ تکین، 358-359؛ گولپینارلی، 178-179، نیز، یونس امره، 170-171).
از جمله مشهورترین شاعران بکتاشی میتوان به قایغوسوز ابدال اشاره کرد که اشعار او شاخصترین نمایندۀ ادبیات بکتاشی به شمار میآید. قایغوسوز ابدال که در اشعار خود آشکارا پیرو «سبک یونس» است، با استفاده از وزن هجایی، دیدگاههای صوفیانۀ خود را با صمیمیت، سادگی، روشنی و طنزی خاص بیان میکند (شیمل، «ابعاد»، 335-336، «تصوف»، 229؛ تکین، 359). از دیگر شاعران بعدی بکتاشی، پیر سلطان ابدال (د 968ق/1560م) است که در اشعار خود با استفاده از طبیعت بکر و زیبای محیط پیرامونش در آناتولی، صحنههای بدیعی آفریده است. وی که در اواخر سدۀ 10ق شورشی را بر ضد دولت عثمانی به راه انداخته بود، در سیواس به دار آویخته شد (گولپینارلی، 180؛ شیمل، «ابعاد»، 338؛ برج، 73).
چنانکه پیشتر اشاره شد، با تبلیغ اندیشههای حروفی در آناتولی در سدۀ 9ق/15م توسط حروفیان، بکتاشیان این باورها را نیز در خود پذیرفتند و حروفیان را در میان خود جای دادند. یکی از مبلغان حروفی که در این زمینه نقش مهمی داشت، سیدعمادالدین نسیمی (د 820 یا 837 ق)، از شاگردان فضلالله حروفی بود که بنابر برخی تذکرهها به فتوای علما در حلب کشته شد. اشعار نسیمی در دو دیوان فارسی و ترکی او گردآوری شده است و دیوان ترکیاش مشتمل بر قطعهای در قالب مثنوی، 250-300 غزل و بیش از 150 رباعی است. در شعر نسیمی دو عنصر تصوف و حروفیگری به هم آمیختهاند و شور و عشق، و شجاعت و جسارت بیان به آن رنگ دیگری بخشیده است (آژند، 48-53؛ گیب، I/343 ff.؛ شیمل، همان، 339).
اندیشههای علوی ـ باطنی نیز از طریق اشعار شاه اسماعیل صفـوی (د 930ق) ــ کـه «خِطایی» تخلص میکرد ــ به محافل بکتاشی و جمعیتهای قزلباش آناتولی راه یافت. اشعار او که به زبان ترکی سروده شده بود، گرایشهای شیعی بکتاشیان و قزلباشها را تقویت نمود و زمینه را برای ظهور اندیشههایی چون تثلیثِ الله، محمد و علی، و حلول خداوند در پیکر علی آماده کرد و تولا و تبرا را جزئی اساسی از اشعار بکتاشی ساخت (تکین، 360؛ شیمل، همان، 338).
ب ـ ادبیات ملامی ـ حمزوی: ملامیه شاخهای از ملامتیۀ کهناند که در آناتولی به دست حاجی بیرامولی ایجاد گردید و پس از کشته شدن حمزه بالی بوسنوی (ه م) در 969ق، به حمزویه (ه م) شهرت یافت. ملامیه از آغاز شکلگیری خود گرایش آشکاری به سرودن شعر و نوشتن کتاب دربارۀ معارف صوفیه و اندیشههای عرفانی داشتند و نخستین کسی که در این طریقه به سرودن شعر روی آورد، حاجی بیرامولی بود که اشعاری به سبک یونس امره از او بر جای مانده است. شعر ملامی ـ حمزوی پس از آن با اشعار احمد ساربان (د 952ق) و ویزه لی علاءالدین (د 970ق) که قایغوسوز تخلص میکرد، تحول یافت و در شعرهای صوفیانی چون ادریس مختفی(د 1024ق)، لامکانی حسین (د 1034ق)، محیی (د 1020ق)، اوغلانلر شیخی ابراهیم (د 1065ق) و صنعالله غیبی (د 1072ق) به تکامل خود ادامه داد (گولپینارلی، 180؛ تکین،358).
با آنکه در اشعار ملامی ـ حمزوی نیز محبت اهل بیت به روشنی بیان شده است، برخلاف اشعار بکتاشی، در آنها نشانی از تبرا یافت نمیشود. افزون بر این، اشعار ملامی ـ حمزوی به دلیل پرداختن به موضوعاتی چون وحدت وجود، عشق الاهی و دیگر مفاهیم عرفانی نیز از اشعار بکتاشی ـ علوی متمایزند. نکتۀ دیگر آنکه در ادبیات ملامی ـ حمزوی شطحیات جایگاه ویژهای دارد و شاعران در اینگونه ادبیات، اوزان عروضی را بر اوزان هجایی ترجیح دادهاند (گولپینارلی، «ملامت...1»، 35-37, 55-67, 81-84, 125-130، یونس امره، 180؛ تکین، همانجا).
گفتنـی است کـه مشـایخ ملامـی ـ حمـزوی افزون بر آثار منظوم، آثار منثور متعددی نیز به زبان ترکی داشتهاند که گولپینارلی در کتاب «ملامت و ملامتیان» خود شرح کاملی از آنها را به دست داده است. یکی از برجستهترین مشایخ این طریقه که از عارفان صاحبنظر و اندیشمندان به نام ملامیه در دورۀ معاصر به شمار میآید، سیدمحمد نورالعربی ملامی (د 1305ق) است که آثار منثور متعددی در زمینههای مختلف عرفانی به زبانهای ترکی و عربی دارد (گولپینارلی، «ملامت»، 286-290).
3. ادبیات مردمی یا ادبیات عاشق: این شاخه از ادبیات منظوم ترکی غربی، گونهای ادبی است که در ادامۀ سنت «اوزان»ها، یا شاعران کهن مردمی ترک به وجود آمده است. اوزانها شاعران دورهگردی از میان بیابانگردان یا روستاییان بودند که از جایی به جای دیگر میرفتند و اشعار خود را که اغلب مضامین حماسی، یا افسانههای کهن ترکی داشت، همراه با سازی از نوع سازهای زهی که خود مینواختند، برای مردم میخواندند. این شاعران تا سدههای 8 و 9ق/14 و 15م نیز همچنان در میان جوامع ترک آناتولی حضور داشتند و از احترامی شایسته در میان مردم برخوردار بودند و حتى در مراسم خاص، در دربارها نیز حاضر میشدند و شعر میخواندند. چنین به نظر میرسد که با پا گرفتن و قوام یافتن تصوف در آسیای صغیر و رواج طریقهها در آن منطقه، عدهای از اوزانها نیز به پیران تصوف پیوستند و به آنان دست ارادت دادند و پس از آن، مضامین عرفانی و عاشقانه را نیز در اشعار خود گنجاندند. به این ترتیب، پس از سدۀ 10ق/16م اوزانها به تدریج «عاشق» نامیده شدند و اصطلاح اوزان، معنی یاوهگو را به خود گرفت.
اشعار عاشقها در وزن هجایی سروده میشد و به مضامینی چون عشق، زیباییهای معشوق (که در بسیاری موارد معشوقی زمینی بود)، اندوه دوری، رنجهای دنیوی، غم غربت و وصف زیباییهای طبیعت و دور زندگی روزمره در روستاها میپرداخت. افزون بر موضوعات عاشقانه و محلی، مضامین حماسی، عرفانی و حتى طنزآمیز نیز در اشعار عاشقها جایگاه ویژهای دارد. از آنجا که بیشتر عاشقها به طریقههای صوفیه وابسته بودند، شعر عاشق، بهویژه اشعاری که دربارۀ مفاهیم صوفیانه است، به شکلی غیرمستقیم و به واسطۀ شاعران بکتاشی و ارتباط عاشقها با بکتاشیها، از سبک یونس امره تأثیر پذیرفته است.
دربارۀ بیشتر عاشقها در منابع تاریخی اطلاعات روشنی یافت نمیشود و از بسیاری از آنها تنها نامی باقی مانده است که از آن جمله میتوان به قراجه اوغلان (سدۀ 10ق) اشاره کرد. اشعار قراجه اوغلان به زبانی روان و بیانی شیوا زندگی در روستاهای آناتولی، کوهها، رودخانهها، دشتها و حتى جانوران آن منطقه را بیان میکند (کوپریلی،245-247، حاشیههای 353-355؛ عز، 690-691؛ برنبائوم، 84؛ تکین، 351).
تردیدی نیست که در ارزیابی دستاوردهای فرهنگی یک قوم، داوری خود ایشان جایگاه بسیار مهمی دارد و دربارۀ ادبیات ترکی نیز چنین است. ترکان از دیرباز شعر را زیباترین و اصیلترین هنر قومی خود شمردهاند و هرگز نثر ترکی را همپایۀ آن ندانستهاند. از اینرو ست که این مقاله نیز بیشتر به شعر صوفیانۀ ترکی اختصاص یافته است. با این همه، مطالبی که پیشتر آمد، به آن معنا نیست که در ادبیات ترکی آثار منثور وجود نداشته است. برخلاف چنین تصوری، از همان سدۀ 8 ق صوفیان و ادیبان ترکزبان بیشتر کوشش خود را متوجه ترجمۀ برخی از متون کهن تصوف و شرح برخی دیگر به زبان ترکی کردند که از میان آنها میتوان به ترجمههای متعدد تذکرة الاولیاء عطار، ترجمۀ نفحات الانس جامی، ترجمه و شرح فصوص الحکم ابن عربی، شرحهای متعدد بر مثنوی مولانا، دیوان حافظ و جز آنها اشاره کرد. افزون بر اینها، صوفیان ترک آثار منثور پرشماری نیز در زمینۀ معارف صوفیه، آداب سلوک، مفاهیم عرفانی و شرح سلسلۀ طریقت خود به وجود آوردند که از جمله میتوان به اینها اشاره کرد: مقالاتحسین لامکانی، آثار عرفانی متعدد محمد نورالعربی، سلسلهنامۀ خلوتی از اسماعیل حقی بروسوی، تذکرۀ شعرای مولویه از اسرار دده، سفینۀ نفیسۀ مولویه از ثاقب دده، رسالۀ ملامیۀ شطاریه از سلیمان سعدالدین مستقیمزاده و هدایة الاخوان از نظمی محمد.
مآخذ: آژند، یعقوب، حروفیه در تاریخ، تهران، 1369ش؛ آیدین، شادی، عناصر فرهنگ و ادب ایرانی در شعر عثمانی، تهران، 1385ش؛ تارلان، علی نهاد، ادبیات دیوانی ترک و نائلی، ترجمۀ حمید نطقی، تهران، 1349ش؛ حلمان، طلعت سعید، یونس امره شاعر انسانگرای ترک، ترجمۀ وحید امامی، تهران، 1355ش؛ گولپینارلی، عبدالباقی،تصوف، ترجمۀ توفیق هاشمپور سبحانی، تهران، 1369ش؛ هیئت، جواد، سیری در تاریخ زبان و لهجههای ترکی، تهران، 1366ش؛ نیز:
Barthold, W., Histoire des Turcs d’Asie Centrale, Paris, 1945; Birge, J. K., The Bektashi Order of Dervishes, London, 1965; Birnbaum, E., »Turkish Literature Through Ages«, Introduction to Islamic Civilization, ed. R. M. Savory, Cambridge, 1976; Dankoff, R., tr. and introd. Wisdom of Royal Glory (Kutadgu Bilig) by Yūsuf KhaŞŞ Ħājib, Chicago, 1983; Gibb, E. J. W., A History of Ottoman Poetry, Cambridge, 1984; Gölpınarlı, A., Melâmîlik ve Melâmîler, Istanbul, 1931; id., Mevlânâ’dan sonra Mevlevîlik, Istanbul, 1953; id., Yunus Emre, Istanbul, 1936; Iz, Fahir, »Turkish Literature«, The Cambridge History of Islam, vol. IIB, Islamic Society and Civilization, eds. P. M. Holt et al. 1980, Cambridge etc.; Karamustafa, A. T., »Early Sufism in Eastern Anatolia«, The Heritage of Sufism, ed., L. Lewisohn, Oxford, 1999, vol. I; id., »Muslim Literature in Persian and Turkish«, The Muslim Almanac, A Reference Work on the History, Faith, Culture and Peoples of Islam, ed. Azim Nanji, New York, 1995; Köprülü, F., Türk edebiyatı’nda ilk Mutasavvıflar, Ankara, 1976; Schimmel, A., Mystical Dimensions of Islam, Chapel Hill, 1975; id., »Sufism and Spiritual Life in Turkey«, Islamic Spirituality, Manifestation, ed. S. H. Nasr, New York, 1987, vol. II; Tekin, G. A., »Turkish Literature«, ibid; Walsh, J. R., »Yunus Emre: A 14th Century Turkish Hymnodist«, Numen, Leiden, 1960, vol. VII.