احد حسینی در ۲۳ مرداد ۱۳۲۳ در کوزرخانا (کویِکوزهگر خانه، تبریز) متولد شد. پدرش سرپرست اتحادیه گرمابهداران شهر و معتمد محل بود.
احد حسینی
در سالهایِ آشفته تاریخِ ایران پس ازجنگ جهانی دوم، خانواده حسینی در فقر شدید زتدگی میکرد. احد تمایلی به رفتن به مدرسه نداشت. زنی بنام ماهپاره خانم وی را با بچههای خود به دبستان ویجویه میبرد. احد بچهای لاغر و از نظر جسمانی بسیار ناتوان بود. این بچه درمانده اغلب در بازیهای کودکانه ، در دویدنها و گریختنها بر زمین میافتاد و صدمه میدید. دررفتگی انگشتان دست و پا همیشه با او بود. روزی در سال ۱۳۳۲ هر دو دست احد دچار دررفتگی شد و ناگزیر هر دو دست او را بسته و با پارچه از گردنش آویزان کردند. چنین بچهای نمیتوانست شاگرد خوبی باشد. احد حسینی دانش آموز تنبل دبستان بود، اما در نقاشی خیلی خوب بود. احد تقلیدگری هنری را از مادرش به ارث برده بود. مادر احد حافظه تصویری تیزی داشت، هر وقت در خیابان لباسی را بر اندام زنی میدید و میپسندید، همان لباس را در خانه میدوخت. احد در سال ۱۳۳۶ دوره شش ساله دبستان را به پایان رساند و وارد دبیرستان شد.
احد حسینی سه سالِ سیکل اول دبیرستان را با زحمت در دبیرستان فردوسی و در پنج سال بپایان رساند و در کلاس هفتم و هشتم رد شد. سیکل دوم دبیرستان را در رشته علوم طبیعی (علوم تجربی) شروع کرد. ناتوانی جسمی و درسی همچنان ادامه داشت.
مجسمه ای در موزه آذربایجان
در سال ۱۳۴۲ در دبیرستان فردوسی یک مسابقه نقاشی میان دانشآموزان دبیرستان برگزار شد. احد حسینی برنده مسابقه شد. برنده شدن احد، دبیران دبیرستان را شگفتزده کرد. او دانش آموز شناخته شدهای نبود. این رویداد سبب شد احد حسینی استعداد شگرف خویش را در هنر کشف کرد. در همان سال روزی در کلاس چهره دبیر علوم را نقاشی کرد و دبیر گرامی نیم ساعت از کلاس را در ستایش از کار احد سخن گفت. معلم به احد گفت که او رافائل خواهد شد تا اینکه با شوقی جدید ادامه تحصیل داد و در خرداد ۱۳۴۵ دیپلم گرفت.
احد حسینی در آبان سال ۱۳۴۵ به خدمت سربازی رفت. پس از دو ماه آموزش نظامی، به عنوان سپاهی دانش در روستایِ مازا رُستاق (دهکدهیِ عسل) شهر ساری مشغول تدریس شد. سرسبزیِ زیبای روستا و وقت آزاد کافی سبب شد تا وی به مطالعه بپردازد. در آن چهارده ماه سپاهی دانشی، درسهایی از فلسفه، جامعه شناسی، هنر و بیوگرافی مردان بزرگ را میخواند. او شیفته کسانی بودکه از فقر سر بر آورده بودند. مازاریک (رئیس جمهور چکسلواکی)، آرتور شوپنهاور، آبراهام لینکلن و هنرمند برتر میکلآنژ و کسانی دیگر محبوب ذهن حسینی شده بودند و اتاقِ کوچک روستایی با عکس این بزرگان آراسته شده بود. در همان سالهای خلوت، احد حسینی حس دیگری را در وجود خویش کشف کرد.
وی پس از پایان خدمت سربازی، به مجسمهسازی علاقه مند شد و با گلِ رس به ساختن نیم تنههایِ انیشتین، دکتر شوایتزر، برتراند راسل، بتهوون و روسو پرداخت. سپس به تهران رفت و در کارگاه پرویز تناولی سرگرم کار مجسمه سازی شد. سرگردانی و یادگیری کار تا ۲۸ سالگی یعنی تا سال ۱۳۵۱ ادامه یافت و آنگاه به تشویق پرویز تناولی و با کمک مالی برادرش (مهندس اصغر حسینی) به ایتالیا رفت. احد حسینی دو ماه را در شهر رُم و دو ماه را در شهر پروجا سپری کرد، سپس به شهر فلورانس رفت. نخست، مدت سه ماه در کارخانه سرامیک سازی شهر کار کرد و سپس به آکادمی هنرهای زیبای شهر فلورانس در خیابان «ویا دل آرتیست» (خیابان هنرمندان) وارد شد. در آکادمی زیر نظر استاد «برتی» تحصیل و کار را آغاز کرد. در همان زمان ماسک میکلآنژ را از مرمر ساخت.
او در یک سالِ زندگی در ایتالیا همواره با فکری سرگرم بود. او میخواست شخصیتی بزرگ همچون میکلآنژ بشود. میدانست که برای میکلآنژ شدن انجام کاری فراعادی لازم است. ساعتها روی پلههایِ کلیسای دومو مینشست و به موضوعی برای کار میاندیشید. سرانجام سحرگاه روزی در حالتی بین خواب و بیداری اندیشه ساخت «مجسمه زندگی» در ذهنش پدیدار شد.
مجسمه ای در موزه آذربایجان
در سال ۱۳۵۲ بار دیگر به ایران برگشت اما ذهنش را «مجسمهیِ زندگی» پر کرده بود، اما نیازهایِ مالی برای زیستن او را بکار در تهران وادار میکرد. در تهران وزارت فرهنگ و هنر از طریق مسابقه میان مجسمهسازان کسی را انتخاب میکرد و ساخت مجسمه را به او سفارش میداد. در همین زمان احد حسینی با دشواریِ وحشتناک کار در ایران آشنا شد. مجسمه سازان شناخته شدهای همچون قهاری، ایرج محمدی، بخشی و دیگران در بازیِ مسابقه شرکت میکردند و از طرفی او را به بازی نمیگرفتند. حسینی ماکتهایِ یک متری را در داخل جعبه های چوبی از تبریز و زنجان به مسابقه در تهران میرساند و میباخت. او نُه بار پیاپی باخت، اما همه به اصالت هنر او پی بردند. شکستهای پیاپی بر اراده اش تاثیری نگذاشت و گوش به سخنی از رالف والدو امرسون امریکایی داشت که می گفت مردی که ارادهای آهنین دارد و سوار بر اسبی تیزپا بسویِ ستارهای میتازد احتمال موفقیتش بسیار بیشتر از مردی است که در گذرگاه تنگی راه خانه خود را در پیش گرفته است. حسینی با چنین گمانی به کارش ادامه داد و سرانجام در چهار مسابقه برنده شناخته شد.
روزی یکی از همان بزرگان مجسمهساز پنهانی به حسینی پیشنهاد کرد که در مسابقه شرکت نکند و در برابر از او ده هزار تومان بگیرد. آن روزها برای هر مجسمه پنجاه هزار تومان دستمزد پرداخت میشد. حسینی مدتی با این روش زندگی کرد و بدین صورت سه سال در تهران زندگی کرد و سپس برای ساختن «مجسمه زندگی» به تبریز بازگشت. ساخت مجسمه در زیرزمین خانه مسکونی از دی ماه سال ۱۳۵۴ آغاز شد و به مدت پنج سال تا فروردین ۱۳۵۹طول کشید.
تنگدستی مهمترین گرفتاری بود. مجسمه از گچ درست میشد. در سال چهارم کارِ ساخت، دیگر پولی برای خرید گچ نمانده بود. احد حسینی از پسرخالهاش (میرحمزه سید حسینی) مبلغ ده هزار تومان قرض گرفت. پسرخاله عازم سفر حج بود.
در فضایِ آشفته آن زمان کسی به هنر نمیاندیشد. در پانزده ماه ساخت مجسمه پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، حسینی گرفتاریهای فکری دیگری هم داشت. ساخت مجسمه مورد استفبال سیستم نوین سیاسی نبود. بسیاری ساخت مجسمه را با ساخت بُت یکی میپنداشتند و آن را حرام میدانستند. کار حسینی به دلیل حجم بزرگ آن از شکلِ بُتسازی جدا شده بود و در پی خلق یک اندیشه عدالتخواهانه و از بین رفتن استبداد بود. حسینی در پی آن بود که نشان دهد نیروهایِ بزرگی انسان را در گستره زمان و مکان به بند کشیدهاند. در مجسمه زندگی، حسینی رنج انسانهای در بند را به مردم نشان میدهد تا تماشاگر به رهایی انسان بیندیشد.
مجسمه قونقا
گروهی مجسمه زندگی را به مدت یکصد روز در همان محل ساخته شدن تماشا کردند و سپس از یعقوب ثروین، مدیرکل ارشاد آن روز دعوت شد تا مجسمه را بهبیند. ثروین مجسمه را پسندید. حسینی مجسمه را به موزه آذربایجان اهدا کرد و کار انتقال مجسمه به محل موزه آذربایجان آغاز شد. مجسمه بزرگ قطعه قطعه شد و در چند روز با کامیون به موزه حمل شد. اداره کل ارشاد اسلامی استان مبلغ هفت هزار و پانصد تومان (۷۵۰۰) هزینه حمل را به احد حسینی پرداختکرد.
استاد حسینی شش ماه دیگر در موزه کار کرد تا مجسمه در زیرزمین نصب گردید و رنگآمیزی شد. نصب مجسمه زندگی در موزه تماشاگران زیادی را به موزه آذربایجان کشاند. استاد محمود فرشچیان پس از دیدن مجسمه، حسینی را مورد تحسین فراوان قرار داد. تحسین استاد فرشچیان نیز به شهرت مجسمه کمک کرد.
اثر احد حسینی
در تیر ۱۳۵۹ حسینی آرم جمهوری اسلامی را از فلز ساخت و در مقابل کارخانه ماشین سازی تبریز نصب کردند. سپس نیم تنه استاد شهریار را ساخت تا در پارکی نصب کنند که بعدها آرامگاه شاعران (مقبرهالشعرا) شد. حسینی مجسمهای بنام «مادر شهید» ساخت و در مقابل استگاه راه آهن تبریز تصب شد. بسته بودن فضای هنری در سالهای جنگ عراق با ایران سبب شد حسینی به ترکیه برود. در دانشگاه بیازید استامبول مجسمه «جام جهاننما» را در دانشگاه تکرار کرد. این مجسمه بخشی از مجسمه زندگی بود. حسینی در سال ۱۳۶۳ از ترکیه به فرانسه رفت و به مدت پانزده سال در فرانسه ماند.
وی در شهر پاریس در انستیتوی آرتس دکوراتیو (Arts Decorative, Paris) شروع به یادگیری مجسمهسازی مدرن کرد و زیر نظر استاد ایلیو سینیوری مجسمه سازی مدرن و مفاهیم آن را فرا گرفت. او پس از سه سال مطالعه و کار سرانجام توانست مفهوم «فُرم» در هنر مدرن را دریابد. فرم در هنر مدرن تجسم محتواست، به سخن دیگر محتوا جزئی از فرم میباشد. فرم کشف پیوند ارگانیک اجزای یک اثر هنری است.
تابستان ۱۳۶۷ کانال پلوس تلویزیون فرانسه مسابقهای برای ساخت صورتک (Marionette) برگزار کرد. انستیتوی آرتس دکوراتیو حسینی را به مسابقه معرفی کرد. از بین دوازده شرکت کننده داوران کار حسینی را پذیرفتند و حسینی در شش ماه برای کانال پلوس فرانسه شصت صورتک از شخصیت های سیاسی، علمی، ورزشی و هنری ساخت.
مونالیزا
در سال ۱۳۷۴ احد حسینی در شهر پاریس مجسمهیِ مونالیزا (لبخند ژوکوند) را بر اساس نقاشی هنرمند شهیر ایتالیا در سدهیِ چهاردم میلادی، لئوناردو داوینچی ساخت. تابلوی اصلی داوینچی در موزهیِ لوور فرانسه است. نیم تنه بالای مجسمه تقلیدی از نقاشی داوینچی است و نیم تنه پایین نوآوری خود حسینی است. این مجسمه در ابعاد ۲متر در ۲ متر ساخته شد. مجسمه مونالیزا در گالری برنانوس پاریس به نمایش در آمد. در همان زمان حسینی در پاسخ به گزارشگر کانال ۳ تلویزیون فرانسه درباره انگیزه ساخت مجسمه مونالیزا گفت که لبخند مونالیزا او را به ساختن مجسمه برانگیخت. لبخند نمایش میل انسان به دوستی، مهر و صلح است. مجسمه مونالیزایِ حسینی در پایان نمایشگاه در اختیار کلسیونر ایرانی، همایون مینوئی قرار گرفت.
اثر احد حسینی
در سال ۱۳۷۸ حسینی به ایران بازگشت و در سن پنجاه و پنج سالگی ازدواج کرد.
از عمده جایزههای دریافتی این استاد برجسته می توان به جایزه اول برای مجسمهی شارل استراد (Charles Strade)، جایزه شهر موغانژیش برای مجسمه سینماتوگراف ، برنده کنکور برگزار شده در انستیتوی آرتس دکوراتیو برای کشور هلند اشاره کرد.
لينك منبع http://tabrizpedia.info/%D8%A7%D8%AD%D8%AF-%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86%DB%8C/