مدیر کل صدا و سیمای آزربایجان شرقی طی سخنانی گفته، «زبان تبریزی با زبان باکویی فرق دارد» و مخالفت خود با استفاده از کلماتی مانند «یانغین» به جای «آتشسوزی» را بیان کرده است، چون در زبان روزمره مردم استفاده نمیشود.
اثبات بطلان این نظرات بسیار ساده است و البته تصور اینکه آقای مدیر کل خود به گفتههایش باور دارد بسیار سادهلوحانه خواهد بود. وی در مقامی است که در راستای سیاستهای رژیم عامدانه خلاف واقع میگوید.
این سخنان مانند این است که بگوییم لهجههای اصفهانی، شیرازی و مشهدی و یا لهجههای شهرهای کابل و دوشنبه زبان تاجیکی\فارسی زبانهای جداگانه هستند. یا اینکه بگوییم کلماتی که در اشعار حافظ و سعدی و فردوسی وجود دارند و در مکالمات روزمره فعلی زبان تاجیکی\فارسی کاربرد ندارند نباید استفاده شوند. هر قدر این سخنان غیرمنطقی و غیرعلمی هستند سخنان آقای مدیرکل نیز به همان اندازه غیرمنطقی و غیرعلمی هستند. چیزی که آقای مدیر کل را مجبور میکند دانسته چنین بیمنطق سخن بگوید سیاستهای رژیم جمهوری اسلامی در رابطه با ملل تحت ستم و استعمار در ایران میباشد.
بر همگان واضح است که اولین گام برای استعمار یک ملت به قهقرا بردن زبان، فرهنگ و تاریخ آن ملت و قرار دادن آن ملت تحت هژمونی زبانی، فرهنگی و درک تاریخی ملت حاکم است. چنین ملتی دچار خود کمتربینی و عدم اعتماد به نفس ملی شده، قدرت و خواست مقاومت را از دست داده و خواه ناخواه مستعد استعمار میشود.
جریان ملیگرایی ائتنیکی اقلیت تاجیک\فارس که از زمان رضاخان تاکنون توانسته است گفتمان زبانی، فرهنگی، تاریخی خود را (با حمایت ابرقدرتهای خارجی) در ایران به گفتمان غالب و حاکم تبدیل کند، قریب یک قرن سیاست انکار و تحقیر هویتها و فرهنگهای غیرفارسی و ذوب اجباری دیگر فرهنگها درون فرهنگ فارسی را پیش برد و حتی در این راه تا مرحله تخریب سیستماتیک آثار تاریخی ملل تحت ستم خصوصاً ترکها و عربها پیش رفت.
ولی در سالهای اخیر این جریان متوجه شده است که به علت بسیاری عوامل درونی و بیرونی سیاست انکار، تحقیر و استحاله اجباری دیگر ممکن نیست و مقاومت ملل تحت ستم به حدی رسیده است که ادامه سیاست مزبور میتواند تنشهای درونی را از کنترل خارج کند.
به همین دلیل ظاهراً کمکم گذر از سیاست انکار و تحقیر به سیاست «تقسیم و تبدیل» در حال وقوع است. بارزترین نمونه سیاست تقسیم و تبدیل در جهان توسط روسها در مورد ترکستان (آسیای میانه) و سایر ترکهای مسلمان امپراتوری روسیه انجام شد. در این راستا جغرافیای واحد ترکستان که هضم یکجای آن بسیار سخت بود به ولایتها و ملتهای مختلف قزاقستان، ازبکستان، قرقیزستان و ترکمنستان تقسیم و تبدیل شد تا هضم تکههای کوچکتر راحتتر شود. پیش از اجرای سیاست مذکور یک «ولایت ترکستان» وجود داشت و زبان ادبی و نوشتاری تمام مناطق و قبایل ترکستان کمابیش یکی بود. دیگر ترکهای امپراتوری روسیه نیز تحت اسامی مختلف مانند تاتار، باشقورد، آذری و سایره «تقسیم و تبدیل» شدند تا به لقمههای کوچکتری بدل شوند. نام تاریخی «ترک» نیز حذف شد تا ارتباط آنان با ترکهای عثمانی و قاجار و غیره قطع شود.
در این سیاست زبانها، فرهنگها و هویتهای مختلف ظاهراً محترم شمرده میشوند ولی نه آنطوری که هستند، بلکه آنطوری که ملت حاکم میخواهد و در قالب جدید مهندسی و فرمولیزه میکند تا خطری برای هژمونی استعماری ملت حاکم ایجاد نکنند. این زبانها و هویتهای جدیدِ محترم (!) اجازه رشد و پیشرفت پیدا میکنند ولی تا جایی که چالشی برای هژمونی حاکم نباشند.
کاری که مدتی است جمهوری اسلامی تلاش میکند انجام دهد همین است. هدف در وحله اول جداسازی هویتی ترکهای آزربایجان جنوبی و سایر مناطق ایران از آزربایجان شمالی، ترکیه و سایر کشورهای ترک است. احتمالا بعد از آن نیز خواهیم دید که مثلاً لهجههای خراسانی، قشقایی و یا حتی همدانی و قزوینی زبان آذری! را از لهجه تبریزی و اورمیهای تفکیک شده و به اصطلاح به زبانی مستقل تبدیل میشوند تا این زبانها (!) قدرت هیچ نوع عرض اندامی در مقابل هژمونی فارسی نداشته باشند و طی دو نسل کاملاً استحاله شوند.
در این راستا؛ کسانی که فکر میکنند با آمدن پزشکیان چیزی عوض شده است و شاهد بهبود معناداری در وضعیت ملل تحت ستم و استعمار خواهیم بود در اشتباه هستند. یک سیستم حکومتی از هزاران ارگان و پست مختلف تشکیل شده است که به صورت هرمی سازماندهی شده است. یک فرد با هر ذهنیتی نمیتواند درون یک سیستم عظیم تغییری بزرگ و معنادار ایجاد کند، آنهم سیستم بسته و منجمدی مانند رژیم جمهوری اسلامی. چنین سیستمهایی با فشاری بزرگ از پایین و یا بیرون مجبور به تغییر میشوند. واقعه پزشکیان از این نظر که نشان داد ترکها چه انرژی عظیمی در ایران دارند و میتوانند منشا تغییر باشند مهم بود ولی از نظر شخص پزشکیان نباید انتظار زیادی داشت.
ملت ترک در آزربایجان جنوبی و سایر مناطق ایران، همراه با دیگر ملل تحت ستم، توانست سیاست انکار و تحقیر را شکست دهد. ملتمان میتواند سیاست تقسیم و تبدیل را نیز شکست دهد. در این راستا باید از انرژی دیگر ملل تحت ستم نیز استفاده کرد چون همه قربانی این سیستم هستیم. واقعه پزشکیان یک چیز را نشان داد؛ ملل تحت ستم در ایران قدرت شکست هژمونی استعماری فارسی و گذر به یک سیستم عادلانه را دارند، به شرطی که بازیسازی را خودشان انجام دهند نه اتاقهای فکر رژیم.