بسیاری از افراد ناآشنا به تاریخ، احمدشاه قاجار را فردی نالایق و ترسو معرفی میکنند و معتقدند او قدرت اداره امور سیاسی کشور را نداشت؛ همین موضوع هم باعث شد رضاشاه حکومت را از آن خود کند، اما این دیدگاه بدون در نظر گرفتن واقعیت سیاسی، دیدگاهی اشتباه و سادهاندیشانه است؛ چرا که احمدشاه فردی مقید به قانون و آرمانهای مشروطه بود. او خود را پادشاهی مشروطه میدانست؛ به همین دلیل در بسیاری از موارد به نفع خواست و اراده مردم کوتاه میآمد. بیشتر مواردی هم که احمدشاه با رضاخان دچار اختلاف شد ناشی از قدرتطلبی رضاخان بود؛ چرا که او خود را برتر از قانون و شاه میدانست و درصدد پادشاهی بود.
احمدشاه از سکوت تا تقابل در برابر رضاخان
رضاخان در اسفند ۱۲۹۹ بر اثر کودتا روی کار آمد. بسیاری معتقدند که او بعد از کودتا عملا قدرت را بهدست گرفت و از همان زمان پایان حکومت قاجار را رقم زد. روی کار آمدن رضاخان از یکسو به دلیل حمایت انگلیس از او بود و از طرفی انفعال احمدشاه قاجار. این انفعال بیش از آنکه ناشی از ضعف سیاسی آخرین شاه قاجار باشد، متأثر از باورهای او به قانون و مشروطه بود. احمدشاه همواره میگفت در حدود مقررات قانون اساسی عمل میکند. او با توجه به آرمانهای مشروطه، اختیارات خود را در حد یک پادشاه مشروطه در نظر میگرفت.
وی در جایی و در پاسخ به انتقادی درباره ضعف سیاسی خود، به موضوع التزامش به قوانین اشاره کرده و آورده است: «من از صمیم قلب ملتم را دوست میدارم، اما رفقای شما و ملت ایران میخواهید من چگونه پادشاهی باشم؟ آیا میخواهید من پادشاهی مشروطه و قانونی باشم یا مختار و مستبد؟ اینکه یقین است که شما از استبداد مینالید و لازم میدانید پادشاه شما به قانون اساسی و قوانین عمومی احترام بگذارد و من از آن پادشاهانی هستم که هرگز از حدود قوانین تجاوز نخواهم کرد؛ زیرا در این خصوص قسم خورده و قول شاهانه دادهام و مردم ایران و جهان شاهد و گواه آناند».
احمدشاه بارها با انتقاداتی از این دست مواجه شد. بسیاری معتقد بودند او اراده لازم برای ایستادگی در برابر رضاخان را نداشت؛ درحالیکه احمدشاه در آن شرایط نمیتوانست چیزی بیش از یک شاه مشروطه باشد؛ بهویژه آنکه رضاخان از حمایت انگلیس هم برخوردار بود. او در جایی به صورت تلویحی درباره قدرت رضاخان و حامیانش گفته بود: «اراده قوی است و اما دشمنان قویترند و ملت من جاهل و فریبخوار است و معدودی شیاد جاهطلب به قول پادشاه اسپانیایی میتوانند اینگونه ملتها را به قدری بازی دهند و با زرق و برق و ریاکاری گمراه سازند که درست نقطه مقابل منافع اجتماعی خود حرکت نمایند». بااینحال این مسائل مانع از سکوت و انفعال کامل احمدشاه در برابر رضاخان نبود، بلکه در مواردی این دو با هم رویارو شدند.
تقابل احمدشاه و رضاخان
یکی از مواردی که احمدشاه در برابر رضاخان ایستاد و به نوعی زیر بار اوامر او نرفت، موضوع اخاذی و ثروتاندوزی رضاخان بود. رضاخان بارها و به بهانههای مختلف تلاش کرد از احمدشاه اخاذی کند؛ تا جایی که در یکی از این موارد احمدشاه برای رهایی از تهدیدات رضاخان جهت اخذ پول، بیماری خود را بهانه کرد و چند ماه از کشور خارج شد. بر این اساس در یکی از گزارشهای سی.وَن اچ. انگرت، کاردار آمریکا، آمده است: «شاه رسما اعلام کرده است که قصد دارد روز بیستوپنجم همین ماه به اروپا برود و مدت شش ماه ظاهرا برای معالجه از ایران دور باشد. طبق اطلاعات موثقی که سفارت بهدست آورده، دلیل واقعی سفر شاه به خارج از کشور مطالبه مصرانه پول از طرف وزیر جنگ و امتناع شاه از پرداخت آن است».
احمدشاه و رضاخان بعد از پایان مجلس چهارم نیز بار دیگر مقابل یکدیگر ایستادند. بر این اساس بعد از انتخابات چهارم و مطرح شدن نخستوزیری رضاخان، احمدشاه درصدد برآمد مانع از قدرتطلبی سردار سپه شود؛ ازاینرو تصمیم گرفت ولیعهد را به آذربایجان بفرستد تا برابر سردار سپه قدرتی باشد. احمدشاه «این را از مشیرالدوله میخواهد و ولیعهد آماده مسافرت میشود، اما در آخرین لحظه، سردار سپه که متوجه جریان است، به مخالفت برمیآید و موضوع متوقف میشود. شاه بعد از این جریان از سردار سپه گله میکند و میگوید: شما ولیعهد را از رفتن به آذربایجان منع کردید. سردار سپه جواب میدهد: اعلیحضرت هم در صدور فرمان حکومت آذربایجان ولیعهد با من مشورت نکردند و الا عرض میکردم صلاح نیست».
البته احمدشاه در قضیه نخستوزری رضاخان نیز یکی از مخالفان سرسخت او بود. آخرین شاه قاجاری، به خوبی دریافته بود که «وزیر جنگ با او صفایی ندارد؛ لذا مصمم شد خود را نجات بدهد و به واسطه جبنی که داشت، به وزیر جنگ متوسل گردید و ترتیب ریاستوزرایی او را داده، از راه عراق به سمت فرنگستان عزیمت نمود و سردار سپه تا سرحد شاه را بدرقه کرد». بهرغم اینکه تقابل رضاخان و احمدشاه در ماجراهایی که شرح آن آمد، تا حدودی جدی بود، اما این تقابل در قضیه جمهوری رضاخان بیشتر تشدید شد. قضیه از این قرار بود که رضاخان در مسیر قدرتطلبی خود، درصدد تغییر حکومت مشروطه به جمهوری برآمد. این ماجرا درست چند ماه بعد از نخستوزیری رضاخان آغاز شد.
رضاخان که بعد از کودتای ۱۲۹۹ توانسته بود گام به گام، سمتهای وزیر جنگ و رئیسالوزرایی را از آن خود کند، بر آن بود با تغییر حکومت به جمهوری، اولین رئیسجمهور کشور نیز باشد. البته جمهوری مورد نظر او، حکومتی از بالا و با محوریت قدرت مرکزی بود، نه حکومت مردمی. همین موضوع باعث شد بعد از طرح ماجرای جمهوری، عدهای به رهبری آیتالله مدرس با جمهوریت رضاخان مخالفت نمایند. در پی بالا گرفتن تنشها و اختلافات میان حامیان و مخالفان رضاشاه، سیدمحمد تدین، یکی از نمایندگان مجلس و از حامیان مهم رضاخان، با آیتالله مدرس درگیر شد و به او سیلی زد. در پی این قضیه، «رضاخان که اهانت طرفدارانش به مدرس را خدمت به شاه و دربار و دشمنی با خود قلمداد میکرد، ضمن ملاقات با علما در قم، موافقت کرد که دولت از جمهوریت جلوگیری کند».
این قضیه اوج تقابل احمدشاه و رضاخان بود؛ زیرا رضاخان از یکسو مردم را علیه احمدشاه تحریک کرده بود تا با ایجاد جو بیاعتمادی نسبت به او، بتواند شاه قاجاری را کنار گذارد و خود به راحتی قدرت را قبضه کند و از سویی احمدشاه صریحا با موضوع جمهوریت مخالفت کرد؛ چنانکه «پس از آنکه در تهران تظاهرات جمهوریطلبانه شروع شد، در جراید عموما بر ضد احمدشاه و اینکه "در خیابانهای پاریس شاپو بر سر(!)، دست به دست معشوقهاش داده، راه میرود!" و یا "جواهرات سلطنتی را در فرنگ به فروش میرساند!" و غیره بد میگفتند». در مقابل، احمدشاه نیز بعد از اوج گرفتن مخالفتها، دیدگاه خود نسبت به رضاخان را طی تلگرافهای متعدد ابراز کرد.
او که در آن زمان خارج از کشور بهسر میبرد، در یکی از تلگرافهای خود به مجلس اعلام کرد که به رئیسالوزرا اعتماد ندارد. موضوعی که باعث شد رضاخان تا حدودی از مواضع خود کوتاه آید و با استعفا، به سمت رودهن برود. درواقع برخی معتقدند علت طرح موضوع جمهوری از سوی رضاخان، به دلیل تقابل او با احمدشاه و حذف او از قدرت بود. طبق این دیدگاه، رضاخان تصور میکرد طرح جمهوری الگوی مناسبی برای تضعیف قدرت قاجارها و ایجاد مانعی جدی بر سر راه بازگشت احمدشاه به کشور باشد؛ زیرا او هیچگاه تصور نمیکرد که بتواند بهراحتی قدرت قاجاریه را به خود انتقال دهد. برای رضاخان تبدیل شدن به شخص اول مملکت، یک آرزوی بزرگ بود که طرح حکومت جمهوری میتوانست آن را تحقق بخشد، اما این طرح هیچگاه عملی نشد و در مقابل، او مدتی بعد از این ماجرا توانست با تصویب ماده واحده انقراض حکومت قاجار، حکومت پهلوی را تأسیس کند.
سخن نهایی
احمدشاه قاجار بعد از روی کار آمدن رضاخان، در مواردی به تقابل با او برخاست، اما نتیجه نهایی بیشتر این تقابلها، پیروزی رضاخان بود. این موارد باعث شد بعدها بسیاری احمدشاه را پادشاهی ضعیف و سستاراده توصیف کنند، اما واقعیت آن است که احمدشاه از یکسو پادشاهی مقیّد به قانون بود و از سویی از قدرت سیاسی رضاخان اطلاع داشت. او میدانست برکناری رضاخان از قدرت در آن شرایط کار آسانی نیست؛ چرا که او پشتیبانی انگلیس و برخی از تودههای ناآگاه مردمی را داشت. حتی بسیاری از روشنفکران نیز با طرح دیکتاتوری منور، از روی کار آمدن او استقبال کردند؛ ازاینرو انفعال و سکوت احمدشاه در برابر برخی از رویدادهای سیاسی و حتی برخوردهای او با رضاخان را میتوان متأثر از آگاهی سیاسی او از شرایط دانست.